چهارشنبه با یه درد شکمی بد بیمارستان بستری بودم.همه کار برام کردند از خوروندن زایلوکایین ِ محلول در آلمینیوم ام جی تا تزریق دردناک رانیتیدین و پنتاپرازول تو رگ و تزریق هیوسین و غیره!
خوب هیچ کدوم جواب نداد و من از درد زار زار اشک می ریختم و یه نفس گریه می کردم!
از اون طرف هم خوب کسایی که اینجا(تو نت) شغل من رو می دونند در جریانند که تو مجامع پزشکی خیلی زود شناسایی میشم و از طرفی هم پزشک هایی که باهاشون کار می کنم ، مرتب زنگ میزدن به اتفاقات یا به موبایل من و با پزشک های کشیک اونجا صحبت می کردند که چکار کنند و گاهی هم از شدت درد همه دستپاچه میشدند و تشخیص های قاطی و درهم می دادند...
یه مقطعی اش رو کلا از ذهنم حذف شده فقط یادمه ۳ پزشکی که بالای سرم بودند،داشتند بهم دیگه می گفتند اگه تا ۱۰ دقیقه ی دیگه درد همین جوری ادامه داشت،براش لوله ی گوارشی می گذاریم!
فقط یادمه اینو که شنیدم،یهو بلند شدم صاف نشستم و بدون گریه و کاملا جدی بهشون گفتم اگه این کار رو بکنید هر سه تاتون رو می کشم!!!!!! و بعد دوباره خوابیدم و شروع کردم به ادامه ی گریه و ناله!!!
بعدش دیگه اتفاقات از خنده رو هوا بود!!!!! یکیشون که دیگه اومده بود نشسته بود لبه ی تخت من و از خنده هی تکون می خورد تخت هم هی باهاش بالا پایین می رفت!!! منم همین طور!!
که باز در حین گریه با انگشت زدم تو کمرش بهش گفتم دکتر اینقدر بالا پایین میشید من حالت تهوع ام بدتر میشه هی!! دوباره این سه تا منفجر شدند!!!
.
.
.
.....این قسمت نوشته ام حذف شد!! تو خود حدیث مفصل بخوان....
.
.
.
خسته ام کمی...بی اغراق 10 بار نوشتم و پاک کردم...ولی از نالیدن و غر زدن متنفرم...پس پاک کردم...
در دل می گویم بگذار غم و خستگی هایم فقط خودم را تازیانه زنند...دیگران را چه گناه؟؟
پاک می کنم...حذف می کنم...خودم را...افکار و اندیشه ام....
می دانی؟ از تنهایی در جمع (نزدیکانم)خسته ام! خیلی خیلی خسته...خیلی خیلی خسته...این که تو اصلا شبیه اکثریت اطرافت نباشی،هرچقدر هم که خوب و برتر باشی،اصلا خوشایند نیست! طولانی مدت،لهت می کند...شکنجه میشوی...همیشه تنهایی...و ناچار به تحمل و بدتر از آن،هم رنگ شدن!! بدتر از آن اگر صبوری ذاتی ات،ناچار به مدارا و سازشت کند...
....اون درد شکمی من مربوط به معده و اثنی عشر بود که الان کاملا خوبم و هیچ مشکلی نیست...نگران نشید...
bad dardiye lamassab
tajrobasho daram
bedast avordane chizaye khoob sakhte chon bayad barashoon hazineye ziyadi pardakht koni
man too in mavaghe hamishe delamo khosh mikonam ke belakhare ye dokhtariro peyda mikonam ke dar hadde khodam va khasteham bashe
dardi az adam dava nemikone
vali khob omidvar konandast
man ba chand ta doctor sohbat kardam
motekhasese govaresh va ravanpezeshk
natije in shod ke risheye in darda asabiye va ravani
“گه دهری و گه ملحد و کافر باشد / گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد / باید بچشد عذاب تنهایی را / مردی که زعصر خود فراتر باشد”
خدا رو شکر که الان خوبی. بیشتر مواظب خودت باش عزیزم
سلام خدا بد نده مواظب خودت باش. بوس
سلام خانمی قرار بود یه پست براکاهش وزن برامون بذاری پس چی شد ؟ما کماکان منتظریم . تو رو خدا اگه واقعا خوبه به ما هم بگو زکات علم در نشر آن است
سلام نهال خانم
بد نباشه ؟بسیار متاثرشدم از وقوع این مشکل و بشدت نگران از اینکه رنج و درد زیاد باعث بی تابی و شکستن ان مقاومت بی نظیر شما شده و در هرحال بازهم از خداوند درخواست میکنم که ارامش توام با نشاط و شادابی را بروجود نازنین گل خانم ما مستولی کنه وبراتون از صمیم دل دعا میکنم که همه دردها جه دردهای تنهایی و که روح و روان را ازرده میکنه و چه دردهای جسمانی شما را شفا عاجل عنایت کنه .
اللهم مشفه مرضانا و.............
اگر اوامری بود حقیر را هم در کنار خودتون ببینید.
خدا رو شکر که بهتری الان
nahal jan cheghadr bala saret miyad dokhtare khob.movazebe khodet bash,akhe chera intoori shode boodi?
dar har hal omidvram ke alan behetar shodebashi.
movazebe khodet bash
چه دکترای شوخی . بهنظر من برای همین تو زود خوب شدی !
نهال عزیزم، آخه چرا؟؟ وای خدای من... اصلا برام قابل تصور نیست... چه تحملی داری تو... واقعا ناراحت میشم و همینطور نگرانت وقتی دردهات رو میخونم... ای کاش یکی از دوستانت بودم نهال... کاش میتونستم کمکی باشم برات هرچند کوچیک... اینو از صمیم قلب میگم...
اما در مورد کامنت پست های دادگاه... عزیزدلم درست یادم نیست که بار قبل چی نوشته بودم ولی الان که دوباره پستهات رو میخونم اعصابم از دست اون همه چرت و پرتی که خواهر پسره و وکلاش گفتن خورد میشه.. همینطور گریهای که خودش میکنه...
وقتی برات کامنت گذاشتم میخواستم تو اون حال یکی از دوستات باشم که شاید با خوندن حرفام حس کنی خیلی تنها نیستی... منی که اصلا توی اون موقعیت تا به حال قرار نگرفتم، با خوندن نوشته های تو خیلی به هم ریختم، چه برسه به تو که از نزدیک شاهد تمام این مسائل بودی عزیزم...
اما مثل اینکه کامنتم به دستت نرسید...
برات آرزوی عشق و آرامش میکنم...
میبوسمت...
الهیخانومی یه کم بیشتر مراقب خودت باش.عصبی شدی که این درد معده کوفتی برگشت؟
زود زود کاملا خوب بشی عزیزم.
نهال ...
چرا دنبال درمان درست و حسابی نیستی دختر؟ ...
خوشت میاد اینقدر درد بکشی هی؟
خدا رو شکر نهال جان.بیشتر مراقب خودت باش
الهی بمیرم برات چقد درد کشیدی
چطوری الان گل دختر ؟ ولی خودمونیم : وقتی دور از جون رو به موتی هم کم پررو نیستی ها ! واسه دکترا تو تکلیف تعیین میکنی ؟ احتمالا خنده اون دکتره از حرصش بوده .... دفه بعد ورمیدارن بی هوشت میکنن که دیگه سر زیادی نکنی موقع معاینه !
سلام
خوب هستید؟
نمیخواهید از احوالاتتون مارو با خبر کنید؟
رفع کسالت شده ؟
نهالییییییییییی دلم برات یه ذره شده ...خوبی تو ؟
در چه حالیییییییییی؟
کامنتت رو توی وبلاگم دیدم خیلی ذوق کردم ....خیلیییی
نهال؟تو رو خدا بیا یه خبری از خودت بده.دلواپسم.
عزیزدلم کجایی؟ خیلی اومدم اینجا ولی هنوز خبری ازت نیست. دلم تنگ شده خب. زودتر بنویس نهال جونم. :*
ممنون از حضورت
سلام نهال جان
خیلی وقته که ننوشتی
نگرانت هستم
سلام نهال
خوبی؟چرا آپ نمی کنی؟نگرانت شدم...