خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

نیو لایف

می دونید رفقا.... 

 

الان من یه حال خیلی به خصوص دارم... 

 

یعنی خوب با کودک درون و ضمیر ناخودآگاه و خودم و اطرافیانم و همه و همه دعوا کردم(البته تو خیالم) و همه رو شستم و پهن کردم رو بند! 

 

بعد اونوقت الان خیلی لذت بخش به این نتیجه رسیدم که خوب دیگه بسه پاشو!  

راستش شبی یه چند قطره هم اشک ریختم! یعنی یه سی دی رضا صادقی تو ضبط اتاقم بود و داشت می خوند...بعدش رسید به یه آهنگی که اولش دشتی بود! بعد من نا خودآگاه بارونی شدم... 

  

بعد تصمیم گرفتم حتی که برم یه سی دی دشتی ای چیزی گیر بیارم برا مواقع اضطراری! 

  

اما بعد انگار یکی(همون که تو وجودم مدام خط کش دستشه و داره همه رو تنبیه می کنه)،بانگ در داد که ای خاک عالم بر سرت واقعا!!! 

همین سی دی دشتی گوش دادنت کم بود تو زندگی!! 

 

این بود که من به همون رضا صادقی و یاور همیشه مومن داریوش و حتی محسن چاوشی بسنده کردم برای مواقع ِ محتمل ِ اضطراری در آینده!! 

 

 

داشتم می گفتم!  

 

آره ! خوب من به شما نگفتم اما من این هفته خیلی مریض بودم!!  

خوب رفقای قدیمی می دونند که من  بر خلاف سایر هم جنسانم مواقع سختی میرم رو سایلنت کلا!! یعنی میوت میشم در واقع! 

 

اما ۲ نفر در جریان بودند... 

 

یکی نجوا بود که طفل معصوم خودش رو کشت که من برم تو بیمارستانشون بستری بشم یا یه چند ساعتی تحت نظر و کنترل و اینا باشم و سرم و آمپول بگیرم،یکی هم یه پدر مهربون اینترنتی که خودشون ۲ تا گل دختر دارند و مکرر میگن که من حالا ۳تا دختر دارم....(چون یه سمت مهم دولتی دارند ترجیح میدم اسم و سایتشون محفوظ بمونه عجالتا مگر این که خودشون اجازه بدن). 

 

بعدش این که هیچکدومشون حریف من نشدن و من هم چنان سوار بر خر شیطان تمام هفته رو با حالا نزار و همون لبخند پت و پهن همیشگی طی کردم! 

 

 

بعد واقعا الان می دونم که سلامتی که باشه،گور بابای دنیا و بند و بساطش! حقیقتا می گم اینو...همه چیز در دنیا قابل حله...

 

خوب خدا رو شکر که سلامتم....دیگه بقیه رو بی خیال.... 

 

 

 

داشتم میگفتم براتون که الان حس آدمی رو دارم که می دونه باید بلند شه....(آدمه رو میگم!!) و دیگه کافیه هر چی رو دور اتلاف وقت مونده.... 

 

دیگه سرزنش کردن خودم و آدم ها هیچ سودی نداره...به قول یه رفیقی که امشب باهاش گپ میزدم،گذشته رو جزو درگذشتکان حساب کن! آدم که هی پشت سر مرده حرف نمیزنه!! 

آینده رو بچسب... 

 

و خوب مهر تایید نهایی رو نجوا که اونم امشب باهاش گفتمان میکردم رو حرف اون رفیق قبلی زد که ...تو هنوز خیلی جوونی و خیلی فرصت داری و از خیلی ها موفق تری....(کاری ندارم تعارف زده یا نه!! مهم اینه که تو این شرایط به من چسبید!!) 

 

می دونی! 

 

متنفرم از آدم هایی که می خوای کمکشون کنی و بهشون راه امید رو نشون بدی،بعد هر چی خودت رو به در و دیوار می کوبی و راه نشونشون میدی و نشونه ها رو براشون میگی،خیلی با بی تفاوتی هی میگن: نه این جوری که تو میگی نیست من می دونم چون... 

یا اینکه: همه ی این راه هایی رو که تو می گی من رفتم! هزار بار! هیچکدومشون جواب نداده! مگه نمی بینی الان وضعم چیه.... 

 

یعنی این آدم ها تو خودت رو پر پر هم که بکنی حتی یه اپسیلون هم تغییر نمی کنند! یعنی در واقع نمی خواهند که تغییر کنند...  

البته بعضی مواقع هم هوش زیاد باعث میشه که تو زیادی واقعا بین بشی و جز دو×دو تا ۴ تا به هیچ صراطی مستقیم نشی و بخوای همه چی رو از دریچه ی مشاهدات و محاسباتت ببینی! 

که اینم اشتباه محضه! باید از همون هوشت استفاده کنی و اونقدر مطالعات متافیزیک و ایمانت رو بالا ببری که کلا نگاهت به دنیا و زندگی ات تغییر کنه...

 

 

اینه که منم تو این بحران درونی امشبم،کاملا حرف نجوا و اون رفیق قبلی رو پذیرفتم و تکمه ی استارت ذهنم رو که خیلی وقت بود تو حالت استند بای و راکد  مونده بود زدم!! 

 

این شد که این وقت صبح این جام و دارم براتون دلگویه هام رو می نویسم... 

 

 

خلاصه رفقا! 

 

یک ماه به انتهای سال ۸۸ مونده...خیلی فرصت خوبیه...برای نظم دادند به افکار و زندگی...به این که فکر کنی چی هستی...چی می خوای...چی می خواستی و براش با یه برنامه ریزی درست و دقیق تلاش کنی.... 

و این طوری سال نو رو در حالی آغاز کنی که در مسیر تکاملی و استارت موفقیتت از یک ماه قبلش زده شده... 

 

فکر کنم همه چی برای همه حتی آدم های شرط و شروطی جوره... 

 

شنبه-یک اسفند-آخرین ماه سال ۸۸..... 

 

خوبه ...نیست؟؟ 

 

برنامه های من خیلی مبسوطه... 

 

از زیبایی و حفظش شامل میشه تا ارتقای علمی و کاری! 

 

اما چیزی رو که واقعا تازه می خواهم شروع کنم،گسترش و بسط روابطمه...جنس مقابلم فرقی نداره...منتها می خوام دیگه مدل زندگی ِ پیله ایم رو کنار بگذارم و بیشتر بین مردم و آدم ها وول بخورم... 

 

میگن هر چی سن بالا تر میره آدم محتاط تر و ریسک ناپذیر تر میشه!! اما انگار این در مورد من برعکسه کاملا... 

 

به شدت ریسک پذیر شدم و دیگه زیاد از چیزی نمی ترسم... بنابراین دارم کم کم اون حفاظ آهنین و اون گارد امنیتی غیر قابل نفوذی رو که دورم کشیده بودم کنار میزنم....  

 

 

حلاصه این که کلا دارم لایف استایلم رو تغییر میدم...و این برام لذت بخشه...افکارم رو منظم و طبقه بندی میکنم...اینو هم به شدت دوست دارم...با خودم مهربون میشم و برای هرچیزی خودم رو سرزنش نمی کنم...این هم حس فوق العاده خوبی بهم میده... دنیای حقیقی و آدم هاش رو جدی تر میگیرم که این یکی واقعا برام لازمه.... 

 

 

سفر عیدم برام خیلی مهمه و حس می کنم نقطه ی عطف جاودانه ای در زندگی ام میشه... امیدوارم که جور بشه...

 

وقتشه تا تمام آموزه های روانشناسی و خودشناسی و خداشناسی و موفقیت و جذب رو که مدت هاست نان استاپ دارم می خونم ،به طور عملی تو زندگی ام پیاده کنم...که شاعر از مدت ها قبل گفته : دو صد گفته چون نیم کردار نیست... 

 

 

 

 

به هر حال...تا این موقع شب بیدار نشستم که این تجربه و تصمیم رو با شما هم شریک بشم تا اگه احیانا اونقدر غرقید که این فرصت طلایی رو یادتون رفته و بی اهمیت داشتید از کنارش رد میشدید بهتون یادآوری کنم... 

 

تا احیانا اگه شما هم خواستید ،یه دفتر شیک و تمیز و مرتب تهیه کنید و با یه خودکار روان برنامه هاتون رو توش بنویسید.... 

 

  

عبارت های تاکیدی مناسب حالتون رو پیدا کنید و هر روز ضمن تکرارشون،اونا رو بنویسید و در واقع به کائنات خواسته هاتون رو سفارش بدید... 

 

یادتون باشه! محیط زندگی و همین طور اطرافتون باید منظم و توام با آرامش و هماهنگی و شادی  باشه تا همین فرکانس رو هم همراه با خواسته هاتون منتشر کنید و کائنات هم دقیقا بر همین اساس و با همین نظم و آرامش و متانت خواسته هاتون رو برآورده کنه....  

 

علت های شاد بودن زیاده...سلامتی،تحصیلات،خانواده،دوستان،روابط،امکانات،توانایی ها،فرصت های پیش رو و ...همه و همه می تونند انگیزه های خوبی برای شادی باشند... 

 

برای سلامتی و تحصیلات و خانواده و امکانات و توانایی ها و موفقیت ها و داشته های ریز و درشت،از هر کدوم به هر مقدار که داریم،میشه سپاس گزار بود و با شادی چشم به راه فرصت های پیش رو نشست و مقدمات شادی ها و موفقیت های آینده رو فراهم کرد... 

 

 

 

خلاصه که رفقا... 

 

ما همه راه درازی در پیش داریم...امروز،ماحصل کاشته های دیروز ماست...میشه از الان خوب کاشت و خوب برداشت کرد...(اشتباه نکنید! این وب سایت رادیو پیام نیست که می خونید!!  این وبلاگ منه!!!

 

 

 

 

دیگه من آنچه شرط بلاغ بود با تو گفتم...تو هم لطفا بپذیر دست کم به حرمت زابرا شدنم تو این نیمه ی شب...). 

یکی از برنامه هایی که گذاشتم،آپ دیت کردن مرتب وبلاگم بود و ارتباط عمیق تر با مخاطبانم... 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 14 + ارسال نظر
✔✔✔ خوشبخت ✔✔✔ شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:15 ق.ظ http://pole-khoshbakhti.blogsky.com/

سلام نهال
افکار قشنگی داری
مثه وبلاگت

سلام

ممنونم ازت...

الی پلی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 07:41 ق.ظ http://elipeli.blogsky.com







امیدوارم همیشه سلامت باشی.....

کنکور دادی؟؟؟

خوب بود؟

مرسی


نهههههههههههه خوشبختانه
حسش نبود

شیلا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

دوباره سلام به همون نهالی که من دوستش دارم
سلام به نهالی که میخواد رشد کنه و گل بشه درخت بشه بزرگ بشه سالم باشه زندگی کنه زنده باشه شاداب باشه

سلام

یکی از الگوهای تغییر روش من تویی شیلا جان فکر کنم اینو قبلا هم بهت گففتم.....

بیتا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 01:13 ب.ظ

می بوسمت....

قزن قلفی شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:24 ب.ظ

برو جلو ایشالا که موفقیت هات اینقدر بشه که نتونی با انگشتای دستت بشمری شون ......

تو هم عزیزم قزن صبور و مهربانم.....

بیدمشک شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:19 ب.ظ http://www.man-va-zendegi.blogfa.com/

بابا تو دیگه کی هستی

دسته شیطون و بستی

البته از پشت و جلو

سخت نگیر عزیزم
تو هر روز اپدیت کن منم هر روز بهت سر میزنم

مرسی مرسی مرسی(با قر و قمیش و این حرفااا)

مرسی از
لطفت خیلی زیادددد

نجوا شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:00 ب.ظ http://zemzeme-tanhaie.blogfa.com


صمیمانه برات آرزوی موفقیت می کنم.تو شایسته بهترینها هستی

تو هم بهترین هستی در کل....
بوسسس

بهار شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:39 ب.ظ

وای نهال جون، نمیدونی خوندن حرفات امروز چه حس خوبی بهم داد...
من دقیقا همین امروز پروژه پایان دوره‌م رو تحویل دادم و از قبل میخواستم وقتی درسم و استرساش تموم شد به مدت چهل روز تمام وقتم رو برای خودم، شناخت خودم، زندگیم و هر چیزی که درش هست بذارم... چهل روز تمام که همه چی برام درونی بشه... فردا اولین روزه...
دفتر رو که دارم... کتاب راز رو هم... مدیتیشن... ورزش... و هزار تا فکر توی سرم...
خیلی حرفا دلم میخواد باهات بزنم... شاید توی وبلاگم نوشتم... سوالای خیلی مهمم رو هم شاید بیام ازت بپرسم... اشکالی که نداره؟
مثلا اولیش اینه که کتاب های خوبی که در مورد خودشناسی و روانشناسی خوندی بهم بگی...
خیلی خیلی خوشحالم که خوبی...
همیشه ی همیشه سلامت باشی عزیزم...

بوووووووووووووووووووووووووسسسسسسسسسسسسسسسس
حتما این کار رو بکن...چله نشینی همیشه جواب داده....

هر چی می خوای بپرس من بهت کامل جواب میدم....

پانتی یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ http://pantijoon.persianblog.ir/

نهال جون!‌واقعاااااا خوشحالم کردی که با این تجدید نظر عمقی و اساسی که در لایف استایلت ایجاد کردی...خیلی خیلی خوشحالم که با انگیزه و امید فراوااااان داری به پیشواز سال جدید میری. واقعاااا از ته قلبم خوشحالم. امیدوارم تا آخرش هم همینجور با انرژی باشی و باز وسطاش ناامید نشی. خیلی هم مشعوف شدم وقتی دیدم مهمترین برنامهء جدیدت، گسترش روابطته. بهت تبریک میگم که بالاخره به این نتیجه رسیدی
امیدوارم هر جا هستی شاد و سلامت و پیروز باشی

مرسی مرسی مرسی بابت این همه لطف...
تو همیشه کلی انرژی مثبت با خودت داری...


راستی تو اگه رشت هستی من یه کار خیلی خیلی خصوصی باهات دارم پانتی جان....

بهار یکشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 04:05 ب.ظ

حالا نصفه شبی با کودک درونت چه کار داشتی؟ خودت کم زابرا شدی اون طفلکی رو هم دعوا کردی؟ با حرفات موافقم. همه ماها بارها شده که خیلی چیزها در مورد روش زندگی و خوب زیستن می خونیم ولی بهش عمل نمی کنیم. امیدوارم که در این راه موفق باشی.

کودک درون من تاحالا خیلی هم آبرو داری کرده که با این همه تنبیه و ارعاب های من فراری یا معتاد یا بزهکار اجتماعی نشده!!! فقط اغتشاشگر شده تا حدودی که اونو خودم هم باهاش پایه امممممممم!!! دی:

شیلا دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ق.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

کجایی دختر ؟

دارم پوست می ندازم فعلا شیلا جان....

این روزها مدام به تو و حرفهای خوبت فکر می کنم...

.. دوشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ب.ظ

سلام
خسته نباشید


خیلی جالبه :

و این طوری سال نو رو در حالی آغاز کنی که در مسیر تکاملی و استارت موفقیتت از یک ماه قبلش زده شده...


میدونم که با شناختی که ازتون دارم توانیی اینچنین کاری را داری و لازمه از همین حالا بهتون تبریک بگم .

از بابت همه چیز ....................متشکرم
شرمنده میکنی ............
موفق باشید


سلام

خیر مقدم...
کمترین کاری بود در قبال اون همه محبت...

عشق با طعم خیانت سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:15 ق.ظ http://www.espenans.blogfa.com

سلام عزیزم مرسی از تشویقت برام دعا کن اساسی باشه منم دعا میکنم که به همه ارزوهاات برسی

با همه وجود همیشه برات دعا می کنم آنای خوبم...

محدثه سه‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:04 ب.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com/

سلام به نهال دوست داشتنی خودم.
میشه بگی چه جوری میتونم بهت خصوصی بدم؟

سلام بر تو عزیزم....

اگه بالای کامنتت بنویسی خصوصی،تاییدش نمی کنم...

گل دختر شیرین ادات رو هم ببوس از طرف من...
منتظر کامنتت هستم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد