هرگز از مرگ نهراسیدهام
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود.
هراسِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزدِ گورکن
از بهای آزادیِ آدمی
افزون باشد.
جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتنِ خویش
بارویی پیافکندن ــ
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم.
یک دهه از سکوت سرشار از ناگفتههای شاعر سترگ ما، بامداد شعر معاصر ایران، میگذرد؛ و ما هنوز همچنان همه در انتظارِ چیدن سپیدهدم عشق و انسان از لابهلای عاشقانهها، شبانهها، سرودها، غزلهای ناتمام، هجرانیها و دیگر نجواهای او روزان و شبان را یکی پس از دیگری در نبودِ او تجربتی مکرر داریم.
شاعری که عشق مضمون اصلی آثار اوست، سرایندهی ستایشگرِ عشق به انسان، آزادی و عدالت اجتماعی. شاعری که هماره ستیز بیامان با آزادیکُشی، اختناق و سرکوب جوهرهی کلام اوست، و سالیان خود همه به پاسداری از حرمتِ قلم و بیان سپری کرد.
در بزرگداشت شاعری که شعرش زندگیست...
هیچ کجا، هیچ زمان، فریاد زندگی بی جواب نیست !
من زنده ام...
فریاد من بی جواب نیست!
قلب خوب تو ،جواب فریاد من است ...