خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

چه شرافت ارزان...

امروز {هم} ماشین تو خیابون و توی حرکت خاموش شد و من عین ۴ ساعت یه لنگه پا تو خیابون ایستاده بودم و فقط دلم یه شونه ی مطمئن و امن می خواست که تکیه بدم بهش و زار زار اشک بریزم...نه از ضعیفی! نه از درماندگی! نه از عجز! بلکه...از شالاتانی و نامردی مردمی که بهشون اعتماد می کنی و اونا هم جواب اعتمادت رو خیلی خوب میدند... 

۴شنبه من شمع های ماشین رو عوض کردم وامشب وقتی تعمیرکار ایران خودرو اومد تنها اروری که دستگاه عیب یابش داد : جرقه ی شمع بود که تمام سیستم کامپوتری ماشین رو بهم ریخت بود... به خاطر شمع های مزخرفی که چهارشنبه کار گذاشته بودند! یعنی تعمیرکاری کار گذاشته بود که ما خانوادگی بهش ایمان داریم...مثلا بهش اعتماد داریم...توی این ۴ ماه نزدیک به یک میلیون تومان رو دست من خرج گذاشته..وقتی بهش زنگ زدم،میگه این از پمپ بنزینشه!!! در صورتی که تعمیرکار ایران خودرو اومد صندلی عقب رو بالا زد و پمپ بنزین رو که خیلی خیلی عالی بنزین میرسوند چک کرد! حتما اگه روز بود و میبردمش اونجا اول پمپ بنزین رو عوض می کرد،بعد که درست نمیشد یه جای دیگه و بعد یه جای دیگه و الی آخر! این وسط منم که پول هایی رو که از توی جوی آب برمیدارم احتمالا باید دو دستی میریختم اونجا...

من دقیقا ۱۰ ساله که شاغلم...کارم هم تقریبا در حیطه ی درمان بوده...الان غیر مستقیم و سال ها پیش مستقیم... (الان کارم فرهنگیه درواقع).

 

بارها و بارها شده بود که از خودم و وقت و انرژی ام زده ام تا یه راهی پیدا کنم تا مریضی که واقعا مستضعف و ناچاره،بتونه بیمه رو دور بزنه و هزینه هاش کمتر بشه(بیمه ای که فقط خوب می تونه پول بگیره و وقت پول دادن عین کش در میره). 

 

همیشه ی همیشه طرف مقابلم هر کسی که بود در نهایت حوصله و صبوری هر  کاری که لازم بود و میشد که آرامشش رو تامین کنه انجام میدادم...بدون کوچکترین چشم داشتی! چون اعتقاد داشتم که الان از سر ناچاری و استیصال این جاست و نه از روی خوشی و سرحالی... 

 

الان هم واقعا نمی دونم...نمی دونم چرا همه عین گرگ شدند...  

 

هنوز که هنوزه مریض های سابق با خاطره هایی که ازم دارند منو رها نمی کنند...از اون کسی که از بم ِ کرمان برام کارتون کارتون خرما میاره تا اون جانبازی که به تشخیص خودش من زیاد «گرمی ام» میشه و هر بار خس خس کنان دبه های عرق کاسنی و بیدمشک رو به من میرسونه  یا اونی که ۴ ساله من رو ندیده اما به سختی شماره ام رو پیدا می کنه و میگه فرانسه که بودم همه اش به یادتون بودم و وقتی براتون خرید می کردم حس می کردم یه دختر دارم و دارم براش خرید می کنم...

 

تمام خشمم رو در برگشت به خونه سر پدرم خالی کردم که تقصیر شماست! تقصیر شماست که یادمون ندادی که جامعه گرگه! که اگه حواست نباشه تکه و پاره میشی! که هر وقت از مردم یا جامعه گله کردیم،گفتی: ذهنیتت رو عوض کن! به قول آمریکایی ها آی ام اوکی،یو آر اوکی... 

 

بهش گفتم دو حالت داره! یا این ضرب المثل فقط در جامعه ی آمریکا کاربرد داره و یا این جا آدم های ببو بکارش میبرند و اجازه میدن که هر کی هر بلایی خواست سرشون بیاره...  

 

 

 

امروز قبل از این جریان برای یه کار ۵ دقیقه ای رفتم آرایشگاه...بعد خانمه داشت موهای یه پیرزن خیلی خیلی خیلی مهربون رو کوتاه می کرد...وقتی کارش تموم شد و من یه لحظه نگاهش کردم قلبم هررری ریخت پایین...یه ور موهاش عین جلوی موی پسرای این روزها سیخ و تو هوا بود و یه ور دیگه اش عین موی پسر مدرسه ای هایی که با ماشین زدند کوتاه کوتاه کوتاه کوتاه... 

بعد بیچاره پیرزنه هی با ادب و احترام می گفت خانم ببخشید چرا موهام...؟ 

آرایشگره هم دریده و وحشی دقیقا عیییین فاطمه رجبی(!) یه عربده ای می کشید خانم بشین رو صندلی ات موهات هیچیش نیست بازم میام الان نگاش می کنم!!!!!! 

واقعا دلم می خواست ۴ تا بزنم زیر گوشش!!! 

.  

.

یه سری عکس گرفتم که آتلیه قراره برام ظاهرش کنه...یه سری می گه بیا این جا عکس ها رو انتخاب کن...وقتی میرم میگه برو بعد بیا سی دی تصویرش رو ببر از توش انتخاب کن...وقتی میرم سی دی تصویری رو می گیرم و  انتخاب می کنم و میبرم، میگه خوب حالا برو فلان روز بیا باز انتخاب کن... 

نمی دونم! آیا من اسگل هستم؟؟؟  

سال قبل من یه انحراف بینی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی جزیی رو که حتی توی ام آر آی هم مشخص نبود و فقط وقت سرما خوردگی اذیت میکرد،پیش بهترین جراح گوش و حلق و بینی شیراز عمل کردم...بدون جراحی زیبایی... 

امسال من که تنفسم در حالت عادی هیچ مشکلی نداشت میبینم اصلا نفسم در نمیاد!! رفتم ام آر آی گرفتم پیش همون رادیولوژیستی که قبل از عمل ام آر آی کردم و اون موقع نوشته بود که هیچ ناهنجاری ای دیده نمیشه، حالا در جواب ام آر آی این دفعه نوشته: انحراف بینی به خاطر عمل قبلی!! و کوچک شدن فضای بینی به خاطر بخیه هایی که بعد از برداشتن شاخک بینی انجام داده(بخیه ها رو خیلی جلوتر از جای طبیعی اش زده و در نتیجه فضای بینی کوچک شده) ! و بعد که فضای بینی کوچیک شده اون محل هم ضایعه به وجود اومده!  

جالب می دونی چیه؟ منشی اش پارسال که برای کارهای قبل از عمل میرفتم،ده مرتبه گفت: وای اشتباه می کنی عمل زیبایی هم همزمان نمی کنی! دکتر کارش فوق العاده است!!!! 

نمی دونم احیانا چند بار دکتر بهش محبت(!!) کرده بود که اینقدررر فوق العاده میدیدش!! دلم می خواد کله ی جفتشون رو الان بکنم!  

بعد چون اصلا دلم نمی خواد ریختش رو ببینم و از طرفی هم آشناست،زنگ زدم به یکی از این جوجه جراح هایی که تازه فارغ التحصیل شده(به منشی اش البته)،بعد دختره پشت تلفن میگه: من الان بهتون خیلی لطف کردم که برای شنبه بهتون نوبت دادم! اگه سر وقتتون اومدید که هیچی،اگه نیومدید،دیگه تحت هیچ شرایطی و هیچ وقت بهتون نوبت نمیدم و ویزیت نمیشید!!  به هیچ وجه!! 

یعنی دلم می خواست همون موقع پاشم برم گردنش رو بگیرم بگم: نیگا!! منو ببین!! من مسئول فلان مرکز بودم و الان مسئول یه جای دیگه! با اون سِمَت،هیچوقت این اداهای حال بهم زن تو رو نداشتم! احمق! من همین الان به خاطر شغلم می تونم تو سه سوت شماره ی این دکترتون رو بگیرم و خارج از نوبت برم تو و به تو محل ِ ...هم نگذارم! منتها ادب دارم! نه مثل تو که فکر می کنی منشی کاخ سفید شدی الان!!!  

و مسلما شنبه هم نرفتم و ۵ بار به گوشی ام زنگ زد و تنها کاری که کردم سایلنت کردنش بود.... 

.   

من  دو سالی هست که از غم هیچ موقع حرف نمیزنم...امیدوارم این بغض و فریادهای خاموشم هم مربوط به ایام قبل از تقویم قرمز ماهیانه ام باشه و دوباره بتونم لبخند بزنم به این دنیای دیوانه ی دیوانه ی دیوانه... 

پ.ن: 

دلم غزل می خواد...فقط اون بود که به قول خودش: من رو تا همیشه ی همیشه ی همیشه دوست داشت...همون چیزی که بودم...خوب و بد...  

 

 

 

نظرات 16 + ارسال نظر
ملودی دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:53 ق.ظ http://melody-writes.persianblog.ir/

نهال گلم میدونم ماشین صد در صد بهانه ست و گاهی این اتفاقای کوچیک باعث میشه درد دل آدم که از مشکلات بزرگتر پره بیرون بزنه.از گرگ بودن نگو که گاهی اوقات به خودم میگم حیف گرگ.این حیوون درنده فقط اسمش بد در رفته و بعضی انسان نماها روسفیدش کردن.قربونت برم انقدر خوشحال شدم وقتی محبت اونایی که سالها قبل براشون یه کاری کردی رو نوشتی.قربون دل مهربونت برم.ایشالا مشکلاتت کمرنگ تر و کمرنگ تر بشن

دقیقا درست میگی...گاهی آدم از جاهایی می خوره که انتظارش رو هم نداره و این دیگه درد بی درمونه انگار...

همیشه برات آرزوهای خوب دارم ملودی خوبم...

ستایش دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:13 ق.ظ

درست میشه نهال جونم حرص نخور

سعی می کنم رها جونم...سخته ولی

فرانک دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ب.ظ

الهی بگردم آبجی
همین چهار روز پیش یه گوشی موبایل خریدم.طرف گفت بده روش برنامه بریزم که سیستم پیامکش مشکل نداشته باشه.گفتم باشه.بعد گفت بده روی شیشه اش یه لایه محافظ بچسبونم که آسیب نبینه.گفتم باشه....و هی مدام تاکید میکرد که این برنامه های اوریجینالش اینقدر و کپیش اینقدره..محافظ تقلبیش اینقدره اصلیش اینقدر تومنه.
البته از من بعیده اینقدر خر شدن(عذر تقصیر) ولی وقتی اومدم خونه دیدم 32 تومن سرم کلا رفته.چون هم گوشی خودش فارسیش کامل بود و هم خود محافظ صفحه اصل داشت.اینا رو تو دفترچه اش نوشته بود.خب 32 تومن برای من که هنوز پول تو جیبی میگیرم اونم ماهی 50 تومن خیلی خب
هی از اون روز دارم فکر میکنم یعنی طرف از گلوش میره پایین؟ یعنی براش مهم نیست که دروغ گفته؟یعنی نمی دونه اگه مشتری راضی باشه پولش چندبرابر میشه؟یعنی این تفکرات من الکیه؟یعنی تقلب بکنی عیبی نداره؟ یعنی من به تناقض رسیدم

راستی نهال جان..فرانک یه اسم مستعاره منه.وبلاگ هم دارم ولی خیلی نوپاست.اونجا هم اسم اصلیم نیست.خلاصه که خواهر جان انشالله یه روز آدرسش رو میدم که دور هم باشیم

پس من اگه بگم فردای اون شب هم باز ماشین تو خیابون خاموش کرد و دوباره زنگ زدم ایران خودرو چی میگی؟؟؟


از گلوشون که پایین میره هیچی،ظاهرا خیلی هم بهشون میچسبه!!

خواهر جون آدرس بده بیایم دور هم یه چای بخوریم :)

ساعت شنی دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://1sandglass.blogfa.com/

مرامت رو عوض نکن !
هرچند خیلی سخت ،
خیلی تلخ ،
بغض در گلو ،
خار در چشم ،
و با فشردن مشتها در هم باشد !
و بدان ،
کسانی هستند ،
که مانند تو فکر میکنند ، و احساس میکنند ، و میبینند ، و رنج میکشند ،
هرچند تو آنها را نشناسی ، و آنها تو را نشناسند ، ولی مطمئن باش که بهم کمک میکنید ،
هرچند خودتان ندانید .
شک نکن !

آره...

کاملا درسته...اما چه سخت...سخت می گذره گاهی...چه زیاد این روزها قلبم مچاله میشه...درد می کشم گاهی!

[ بدون نام ] دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:34 ب.ظ

نهال جان حتما این فریاد هات واسه روزای قبل از قرمز تقویمه وگرنه با شناختی که ازت دارم فریاد ها و بغض هات همیشه واسه خودته و انرژی مثبتت واسه ما. مواظب خودت باش( این شکلکات چرا بوسه نداره؟) بوس

واقعا هم روزهای قرمز از راه رسیدند...من هیچوقت شکوه نمی کنم....تا چی بشه اگه یه وقت....



می بوسمت کلیییییییییییییییییییییییییییییی چرا اسم نگذاشتی هرچند که می دونم تقریبا :)

مهسا. دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ب.ظ

سلام

نهال این چیزهایی که میگی داره هر روز اتفاق میافته و دقیقا هم برای آدم هایی که گرگ نیستند (خودم رو هم شاملش میدونم) دقیقا ماه قبل یکسری مشکلات با اتول به اصطلاح صفرم داشتم که بعد از صرف ۱۰ روز زمان و رفتن به ۳تا نمایندگی بالاخره یک آشنا کمک کرد مشکلش حل بشه.نمیدونم اگر اون آشنا نبود چقدر باید معطل میشدم. و اینکه با همه اینها هنوز میگم از هر دست بدی از همون دست میگیری.
و در مورد این به اصطلاح دکتر اگر جای تو بودم ازش شکایت میکردمَ نه برای خودم بلکه برای اینکه یادش باشه کارش رو درست انجام بده. کلی هم خوشم اومد که جواب تلفن اون منشی ... رو ندادی.

به هر حال موفق باشی و امیدوارم از دلخوریت کم بشه
یه خواننده جدید خوشبختی

این نمایندگی ها که همه گرگ شدند!! کلا آدم نمی دونه به کی باید اعتماد کنه!!! زنگ زدم به نمایندگی ایران خودرو بعد هی اپراتورش از پشت تلفن به من که وسط خیابون گیر کردم میگه: چی شده خانمی؟؟ چرا خانمی؟ ببین خانمی!!

دیگه جوش آوردم بهش میگم لطفا درست صحبت کنید آقای محترم! من خانم ...هستم! همین!!

قزن قلفی دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ب.ظ http://afandook.persianblog.ir

برای رفتن غزل من دلم گرفت چه برسه به تو که لوندی هاشو دیده بودی . خیلی کارت قشنگ بودا . چه وقتی که مراقبت ازش رو شروع کردی چه وقتی که تشخیص دادی باید بره تا خوشبختتر بشه . مطمئنم اگر به اجر اون دنیا هم اعتقاد نداشته باشی بصورت کارما همین ور جوابشو خواهی گرفت ...
مردم رو هم دیگه نگو که دل همه خونه .......

فقط و فقط و فقط امیدوارم شاد و خوشبخت باشه...همین برای همه ی زندگیم کافیه!

kiana سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ق.ظ

nahal........mesle hamishe gavy bash.in niz begzarad

همه ی سعی ام رو می کنم کیانای خوبم...تو بهتری؟؟

درسا سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ق.ظ http://namebarayefarda.persianblog.ir/

سلام نهال جون
چند وقته به این نتیجه رسیدم ادم فقط باید به فکر خودش باشه دیگران بیشتر وقتا با کاراشون باعث ازارت میشن بدون اینک یه ذره به تو به احساست و فکرت در موردشون فکر کنن انگار اصلا اهمیتی نداره!

کاملا کاملا کاملا موافقم!

آرزو سه‌شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:35 ب.ظ

نمیدونم نمیتونم یعنی فکر میکنم اونقدر در برابر خوبی هات کوچیکتم در برابر ازارهایی که دیدی حقیرم که نمیتونم حرفی بزنم که نمیتونم با حرفهام ادعای اینو در بیارم که میخواهم ارومت کنم فقط دوست دارم فقط دعا میکنم که دلت شاد باشه که خیالت ارامش داشته باشه همین. امیدوارم زود بیایی بگی که حالت بهتره

ممنونم از بابت این همه مهر و محبت و مهربونی ات...

چقدر خوبه داشتن دوستایی مثل تو...آدم احساس غرور می کنه

می بوسمت کلی...

قله نشین - ترگل چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ق.ظ http://www.bluemountain.blogfa.com

7 ختم قران ویژه ماه مبارک رمضان
در صورت تمایل اعلام امادگی نمائید دوست خوبم [گل]

مرسی عزیزم

محدثه چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ق.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com

سلام عزیزم.نمی دونم چرا هروقت اسم غزل رو میاری پر از بغض میشم؟
باورت نمیشه چند روز پیش یدفعه یاد غزل افتادم.
واقعا حق داری که دلتنگش بشی.

خودم تقریبا هر روز دام براش میبارم!!! باورت میشه؟؟

فرانک پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

نهال جان راستی داشتم آرشیوت رو میخوندم.نمیخوام خاطرات بد رو یادآوری کنم ولی یه جایی در مورد آدم ربایی نوشته بودی..به لینکی که گذاشته بودی رفتم ولی هیچ مطلبی نبود..مطلبش رو پاک کردی؟

چرا عزیزم حذفش کردم.هر وقت خواستی بخونی بگو تا متن رو برگردونم بعد دوباره بردارم

دوست شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام
خوبید؟
خسته نباشید
چی میشه کرد جز اینکه همه ادمهایی که هنوز بویی از انسانیت میدنددست به دعا بشند و از خداوند بخواهند که اخر و عاقبت همه ما ها را با این شرائط اسف بار حاکم برجامعه که دیگه همه سعی در کشیدن گلیم خودشون از اب دارند.منافع عموم اصلا توجهی نمیشه را ختم به خیر کنه ولی نهال خانم این شیراز هم عجب اوضاعی اشفته ای پیدا کرده مخصوصا تو امورات مرتبط به ترافیک و رانندگی و عدم رعایت حقوق شهروندی ناهنجاریهای اجتماعی و ...
در هرحال امیدوارم روزی بتونیم حاکمیت منطق و رعایت عدالت اجتماعی را در جامعه شاهد باشیم .
موفق باشید

اصلا شیراز که ترافیکش وحشتناک شده!!! من نمی دونم چی قراره بشه! شده تهران! بعد این جمعیتی که دولت داره میفرسته شیراز قراره دیگه چه وضعیتی پیدا کنه؟؟

رها-ستایش شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ

بمیرم الهی

فدات بشم الهی....خدا نکنه...درست میشه به هر حال...

محدثه دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:35 ق.ظ http://entezareshirin86.blogfa.com

سلام.هنوز وقتش نشده لبخند بزنی به این دنیای دیوونه دیوونه دیوونه؟

چرا مهربونم...می خندم به همه چیز...

باور کن...مصی گل من رو هم از طرف من بچلووووووووووووون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد