خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

روزانه های ساده ی نهال-۱

ایام امتحان یه خاصیتی داره انگار،که تو رو سوق میده به سمت تمام چیزایی که اون دوره ممنوعه به شمار می آیند... 

 

دیدید آدم هوس می کنه ۱۰۰۰ تا کتاب متفرقه بخونه،فیلم ببینه،تمیز کاری کنه،به خودش برسه،پیاده روی کنه و ...خلاصه همه کاری کنه جز درس خوندن! 

 

 

بعد همین که امتحان ها تموم میشه،انگار تب تمام اون خلاف کاری ها سرد میشه و احتمالا هیچ کدوم از اون کارایی که زمان امتحان ها براشون له له میزدی رو انجام نمیدی!! 

  

 

 

اما اخیرا  ، این دوره در مورد من یه کم متحول شده!! البته بماند که اولین امتحانم که ۲۸ دی بود،ساعت ۱۱ شب ِ قبلش من هنوز جزوه نداشتم(!) و در یه حرکت انتحاری،کل مساله رو بی خیال شدم و دقیقا یک و نیم ساعت اپی لیدی به دست،مشغول اپیلاسیون بودم! در صورتی که قبلش هیچ تصمیمی هم در این مورد نداشتم!! 

 

 

بازم بماند که از یک هفته قبل از شروع امتحان ها  تا هفته ی اول بهمن،من نان استاپ،۹ سیزن فرندز رو دیدم و قاه قاه قاه خندیدم...(در مورد فرزندز یه پست مفصل میگذارم)  

 

 

و دیگه لازم نیست بگم که در این ایام،به کررات به امور خطیر مانیکور-پدیکور،اتاق تکونی،برنامه ریزی ورزشی،دانلود کلی آهنگ و غیره و غیره پرداختم! 

 

 

اما این بار،بعد از پایان امتحان ها که اتفاقا خیلی هم طول کشید،نه تنها اون موج سرد به سمتم نیومد،بلکه برای تک تک ثانیه هام از این هفته آنچنان برنامه ریزی ای و هماهنگی هایی انجام دادم که به هیچ وجه قابل کنسل کردن نیست به طوری که از بعد از  جلسه ی آخر امتحان(عصر امروز) ،برنامه هام شروع شده و سر وقت داره انجام میشه... 

 

 

به هر حال،شاید خاصیت بزرگ تر شدن و تلنگر خوردن های متعدد ِ که  باعث میشه ،مفهوم «زمان» رو بیشتر از پیش بفهمی و تصمیم بگیری که دیگه مفت و ارزون از دستش ندی...  

 

 

شاید باید خیلی اتفاق ها تو زندگی برات بیفته و خیلی چیزا رو ببینی،تا به جایی برسی که واقعا درک کنی،شکرانه ی نعمت ِ زندگی،سلامتی و جوانی،استفاده ی عالی و بهینه ازشون هست و روزهایی که می گذرند،دیگه هیچگاه برنمیگردند...

 

 

  

 

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ق.ظ http://tarannnomebaran.blogsky.com/

salam webloget kheili khoshmele be man ham sar bezan

سپاس

Jane جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.jane-jane.blogfa.com

واقعن همینه نهال جونم..

بوووس...


موهات چطورند دخترک ؟ اکستنشن ها رو باز کردی؟؟

ملودی جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://melody-writes.persianblog.ir/

نهال جون من که موقع امتحانا همیشه دلم میخواست رمان بخونم و چنان اشتیاقی داشتم که بیا و ببین الانا هم یه موقع امتحان داشته باشم مدام تو اینترنتم!!!! بس که ویرم میگیره کارای دیگه انجام بدم . خیلی خیلی خوشحالم که برنامه هات داره انجام میشه افرین افرین و یه عالمه انرژی مثبت برای تو گل دختر

یادته؟من زیر کتابم رمان باز بود همیشه! مامانه که میومد سر میزد کتابو میذاشتم رو! چند بار هم مچم رو گرفت! :)

الان هم دقیقا اینترنت!! چه حس مشترکییییییییییییییییییییییییییییییی

:)

برات بهترین ها رو آرزو می کنم ملودی خوبم

شاد باشی عزیز دلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد