خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

حقیقتش اینه که اینجا برای من یه خونه ی واقعیه...خونه ای که درش زندگی می کنم و صد البته ارتباط مستقیم داره به زندگی واقعیم... 

 

اگه می بینید اینجا زیاد حرف نمیزنم،برای اینه که در زندگی واقعی ام هم زیاد از خودم حرفی نمی زنم! 

 

دلیلش رو هم قابل توضیح نیست ولی دوستای قدیمی ام اینجا می دونند... 

 

من اینجا زندگی کردم...با شادی دوستام شادی کردم و پا به پاشون غصه خوردم... 

 

هر کی عاشق شد باهاش ذوق کردم و از جدایی ها دلم شکست...  

  

خیلی از مواقع روز با خودم دارم زندگی های اینجا رو مرور می کنم...

 

خاله ی خیلی از بچه هام!! 

 

خیلی موقع ها تلفنم زنگ خورده و از اونور خط با جیغ و ویغ و ذوقمرگی عدد تست بارداری ِ کسی رو شنیدم که از روز اول آشناییشون تا به حال لحظه به لحظه ی زندگیشو باهاش بودم و حالا اولین نفری بودم که جواب تست ش رو میشنیدم و با هول و اصرار و استرس مامانِ تازه،سه سوت حساب می کردم هفته ی چندمه و بهش می گفتم... (سلام نازنین)

 

گاهی که میرم وبلاگ همون بچه ها رو فالو می کنم و شیرین کاری ها و زبون بازی هاشون رو می خونم واقعا از شدت احساسات به هق هق میفتم! 

 

من همچین آدمی ام! 

 

علیرغم ارتباطاتم در دنیای واقعی،کیفیت ِ رابطه هام رو اونجا در یه حد خیلی رسمی سال هاست که نگه داشتم... 

 

ولی اینجا عریان و بی پرده از خودم و همه ی زندگی ام نوشتم.حرف زدم...غر زدم...گریه کردم... 

از تجربه هام گفتم...خوشی ها ناخوشی ها... 

 

 

هیچی دیگه... 

 

خواستم بگم اگه صبرم گاهی لیبریز میشه و بی طاقت میشم و یهو مثل پست قبل میام اینجا خودافشایی(!!) می کنم،ببخشید دیگه... 

 

خیلی ساله که دیگه اینجا از مشکلاتم نمی نویسم... 

 

هزار و یک دلیل هم براش دارم.... 

 

از این به بعد اینجا فقط از کلیات زندگی ام می نویسم و گاهی افکارم رو یادداشت می کنم. 

 

ممنون به خاطر همه ی حس هایی خوبی که با بودنتون به من میدید... 

 

می خوام از ته دل باور کنید که از بودنتون واقعا خوشحالم. 

 

 

 

 

 

 

پ.ن: من یک بار دیگه هم اینجا گفتم:  دوستان عزیزی که از یاران قدیمی هستند و متقابلا یکدیگر رو می شناسیم،ممکنه آدرس ایمیل یا وبلاگتون رو برام بگذارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

دلیل خاص دارد... 

 

 

 

 

پ.ن۲: چرا نه امشب می تونم ایمیل بفرستم و نه می تونم کامنت های قبلی رو منتشر کنم و پاسخ بدم؟؟

نظرات 5 + ارسال نظر
الهه دوشنبه 21 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:52 ب.ظ

نهال عزیزم سلام.من چندین ساله که میخونمت ولی بی سر و صدا.از وبلاگ قبلی باهات بودم و باز هم میخونمت و جز معدود وبلاگ نویس هایی هستی که توی دنیای واقعی خودم خیلی زیاد بهش فکر میکنم و واقعا توی تمام این سالها بارها و بارها و بارها از خدا برات آرامش خواستم که امیدوارم هر چه زودتر بهش برسی.

شیلا مامان رومینا سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

نمی دونم من هم جزو اون دوستها هستم یا نه اگه هستم آدرس وب و ایمیلم هست

نجمه سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ

نهال خوبییییی؟؟؟خیلی توی فکرت بودم امروز.همه چیز خوبه؟؟

Jane سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 03:08 ب.ظ http://www.jane-jane.blogfa.com

:*

عرفانه سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ http://derakhte-gollabi@persianblog.ir

خیلی اتفاقی با خونه ت آشنا شدم -از یه سرچ بپه گانه گوگلی- و تمام متن آغوش بی دغدغه سال 88 ت رو خوندم و تمام این متن رو... حس همزاد پنداری تو آدم به وجود میاری نهال. و اینکه، خوشحالم که خوندمت :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد