خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

شما یادتون نمیاد...

توی درس زبان تخصصی یه مطلبی می خوندیم تحت این عنوان که صدای انسان با غم و اندوه چقدر تغییر می کنه و اصولا تو موقعیت های متفاوت،صدای انسان ها تغییر می کنه ...شادی، غم ،ناراحتی ،هیجان، ترس، خشم و ...



بعد یه جاییش و توی یک پاراگراف نوشته بود :


تنها خانواده ی یک فرد ، خیلی خوب و تحت هر شرایطی، موقعیت آدم رو درک می کنند و حالات روحی رو از تن صدا تشخیص می دهند و پیگیر میشن که چه اتفاقی افتاده و مشکل چیه و همدردی و کمک و الخ....



.

.

.

.

.

.

خب راستش نویسنده اون کتاب همون استاد خودمونه که اتفاقا دختر  محشری هست و با من شدیدددددددددددددددددددددددا دوسته...یعنی عالی هستیم با هم...


دلم می خواد یه موقعی برم بهش بگم سارا جون ! تو درست میگی کاملا ! ولی 2 تا نکته رو در نظر نگرفتی :


1-این حرفت تاریخ مصرف داره...یعنی از یه سنی خانواده دیگه اون تله پاتی رو با تو نمی تونند داشته باشند حتی اگه ذاتا یک خانواده ی قوی و حمایتگر باشند...


همه ی دردها ی یک جوون امروزی ،احتمالا برای یک پدر 60-70 ساله تعریف شده نیست!! حتی اگر هم بفهمه و بهش بگی،نمی تونه درکت کنه...اینه که تو از یه سنی به بعد،نیاز داری به یکی که در رنج سنی مشابه و هم درک خودت باشه...


که دردت رو بفهمه...غم ات رو بفهمه ...درک کنه که این مساله ای که صدات رو اینجوری خفه کرده،چقدررررر برات سنگین بوده...سخت بوده...

نه اینکه بهت بگه : زندگی همینه باید بسازی....یا همیشه همینه...یا بهت بگه تو چقدر سخت میگیری زندگی رو....شما جوون ها چتون شده...


اصن باید بفهمدت...می فهمی؟؟ باید عمق حرفت رو بگیره...جنس دغدغه هات رو حس کنه...

من  اگه برم برای پدر 65 ساله ام که تازه استاد دانشگاست و دائم با همسن های من سرو کار داره،80 درصد از مشکلاتم رو بگم،از نظر اون 99 درصدش کاذبه...یا من سخت میگیرم...یا تقصیر من بوده... یا اصلا درکش با من متفاوته...


این جور جاهاست باید یکی کنارت باشه،قوی،مطمئن، صبور، عااااااشق ، فهمیم،با شعور و درک و ظرفیت بالا که گاهی حتی شده بری سرت رو بذاری تو سینه اش و زااااااااااااار بزنی و با هق هق دردت رو بگی...


یکی که گاهی که بیخودی سرش داد میزنی، فقط لبخند بزنه و یهو در آغوش بکشدت و هر چی هم مشت لگد بهش میزنی محلت نذاره،اینقدری که آروم بشی و بعد یهویی مودت چپه! بشه و آویزون گردنش بشی و بری تا آخر....




2- اینکه همه ی ما یه نسل بدبخت و خدا  زده و در واقع خود زده ای بودیم که پیرو ِ ویار ـ نسل قبلی مون که عشقشون کشید ان قلاب کنند، دوران بچگی و نوجوونی مون، خانواده مون یه سر داشتن و هزار هزار سودا تا توی اوج ـ ان قلاب و جنگ و مصیبت های بعدیش، دست کم شکممون رو سیر کنند و بفرستن مدرسه ی خوب که درس بخونیم و هل مون بدن باضرب و زور که توی اون ارتش ۲۰ میلیونی که همچین به شیوه ی تولید انبوه و کتره ای بیرون داده بودند، برا خودمون یه چیزی بشیم! دیگه اونقدری از صف کوپن و شیر و گوشت و مرغ و روغن اضافه نمیاوردن که بشینند ما رو روانشناسی کنند...


مثل بچه های الان نبود که پشت ک.و.ن هر فسقل بچه ای یه تیم متشکل از ننه و بابا و کل فک و فامیل و روانشناس و رفتار درمان و هزار و پونصد تا موسسه ی برخورد با کودک و اینا باشه...


عند_ سطح روانشناسیمون هم این بود : آبت کمه نون ت کمه ، چه مرگیته که نمره ات شده 19/5؟؟؟؟؟؟






نظرات 10 + ارسال نظر
Jane جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:28 ق.ظ http://www.jane-jane.blogfa.com

این جمله ی آخرو من خیلی از بچگی شنیدم.. آبت نیس نونت نیس دردت چیه :))

[ بدون نام ] جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ق.ظ

sallam Nahal jan khobiii???
are azizam kheily khobe ye hamchin aghoshi dashteh bashy vali motmaen bash on vaghte ke 70 darsade geryeha va hegh heghat az daste khode on aghoshe ee be zaher mahraboneeee

Movazebe khodet bash
bebakhsh font farsi nadashtam
XO

روشنک جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ

نهال جان بابت این پست دیگه بیا یکدونه ماچت کنم
البته از اونایی که سرش داد بزنی و هیچی نگه و مشت و لگد نیز هم..اگه پیدا کردی و کارخونه ساخت یکدونه آدرس میدم برام پست سفارشی کن...بابا نهال جان اینا مال تو قصه هاست ..تو که بهتر باید بدونی...تا پاشون را میزارن تو زندگی آدم اصلا زندگی کردن یادشون میره...چه برسه به همراه و همدل بودن...چه برسه به اینکه بشه حرف دلت را بهشون بزنی...حرفه را می زنیا ولی فرداش جهت سواستفاده چماق میشه تو سرت...
در مورد دومی هم من خودمون را بیشتر دوست دارم...درسته ما 50-60 ایها موش آزمایشگاهی همه بودیم..درسته همه چیز را باید خودمو تجربه می کردیم...درسته با کوچکترین اشتباهی بدترین تحقیر ها را میشنیدیم...ولی نسلمون هنوز قلب داشت..احساسات و شعور داشت...به کسی توهین نشه ولی این 70 به بعدیا فقط یاد گرفتن چه جوری میشه بیشتر بابا مامانه را تیغ زد و خرج کرد و خرید کرد و آمار جاست فرندا را بالا برد و گشت و تفریح کرد و خورد و خوابید....اونقدر هم بهشون میرسن که شاسکولا بالاخره با اونهمه کلاس و معلم و فوق برنامه و پول یک دانشگاهی میرن و مدرک زبانی دارن و....ولی در کل همشون را با هم که میریزی چرخ گوشت اندازه یک خنگول 60 ای گیرت نمیاد.آخی...دلم خنک شد....

یک زن جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 07:35 ب.ظ http://manam1zan.persianblog.ir

ای ای ای ای گفتیییییییییییییی به کی بگیم این دردمونو

سحر(مامان کیمیا) جمعه 9 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:58 ب.ظ

سلام نهال جونی.
توپست قبل اون که اسم نداره من بودم اسم نوشته بودم نمی دونم چی شد؟
راست می گی ما که نسل سوخته ایم .بچه گیمون توی جنگ وانقلاب بود الانم که مثلا جونیم توی تحریم.................
البته تجملات توی زندگی های الان بیداد می کنه وبعضی ها از روی چشم وهم چشمی دنبال مشاور وروانشناس وهزاران چیز دیگه هستن اصلا درک نمی کنن بچه بدبخت رو دنبال کلاسش هستن این رو به عینه دیدم
خدا اخر وعاقبت مارو ختم به خیر کنه.
خوش باشی گلم

ملودی شنبه 10 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:20 ب.ظ http://melody-writes.persianblog.ir/

آره نهال جون واقعا راست میگی ها شرایط و دوران خیلی فرق کرده و دیگه نمیشه از این فرمولا به کار برد . خداییش یه ذره از این توجهی که الان ما به بچه هاموون از نظر فکری و روانشناسی و اینا داریم زمان ما بود حالا تو فکر کن مثلا یه نسل قبل تر چه خبر بوده

مهسان دوشنبه 12 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ب.ظ http://fat88.blogfa.com

نهال جان ممنونم از کامنت اگر اجازه بدی لینکت کنم

البته بگو کدام آدرس رو لینک کنم

و حتما آدرس رو برام بذار

ممنونم از برنامه های ورزشی که بهم معرفی کردی

اما متاسفانه من نمیتونم زیاد ورزش بکنم

چون افت فشار شدید دارم

حدود یکسالی هم باشگاه میرفتم اما متاسفانه افت قند

اذیتم میکنه اون موقع که ۱۶۰ کیلو بودم میرفتم

فعلا دارم با ویتامین بدنم رو تقویت میکنم

امیدوارم خدا کمکم کنه تا بتونم باز ورزش کنم

بازم ممنونم از لطفت عزیزم

فیروزه یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ

سلام . خوبی؟ ... اومدم بابت همدردیت تشکر کنم نهال جان ... ممنون از محبتت ...

عزیزم....
برات تا بی نهایت صبر آرزو می کنم...

لیدی جین دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:11 ب.ظ http://ladyjane.persianblog.ir/

من جیگر تو برم... آبت نیس... نونت نیس... !!!! ولی حالا مگه زیر بار میرن؟ : نههههههههههههههههه... ما کی از این حرفا زدیم؟؟؟

رزسفید پنج‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ق.ظ http://my-whiterose.blogspot.com

خوبی دوستم؟از فرق بچه های قدیمی و جدید نگو که دلم خوووووووونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد