خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

تولدی دیگر...

روزهای 30 سالگی دارن خیلی زود می گذرند...


من همون دختر قبلی ام با یه سری تفاوت ها نسبت به گذشته...



یه جور احساس بلوغ و پختگی...و توجهی که الان بیشتر به خودم معطوفه تا دیگران...

دیگه بر خلاف سابق،برام مهم نیست که کی الان از من ناراحته و کی نیست و اصلا چرا و من باید چکار کنم...


در هر صورت من اون رفتاری رو می کنم که به نظرم شایسته است...این که برخلاف سابق دلم بتپه برای عکس العمل ها و چراها و ناراحتی ها.....نه !


من بزرگ شدم...


دیگه مثل قبل به خاطر دیگران خودم رو در تنگا نمی گذارم و به خودم فشار نمیارم...

این عادت بد رو که مدام نگران این باشم که کسی از من ناراحت نباشه یا در هر شرایطی حتی وقتی من مقصر نیستم،خودم رو عذاب بدهم کنار گذاشتم...


اگر کسی بخواد دائم منو قضاوت کنه........این مشکل خودشه...

دیگه تمام سعی ام رو نمی کنم که اطرافیانم رو راضی نگه دارم...


من یه انسان کامل 30 ساله ام که جدا از پدر و مادر و فامیل و همکار و دوست و آشنا و سر و همسر،هویت دارم و براش ارزش قایلم...


و واقعا دیگه رفتار دیگران حتی نزدیک ترینشون بده من،در این موارد برام ارزشی نداره...


حتی نزدیک ترین....


.

.

.

.

.



این روزها بیشتر وقتم رو به خودم اختصاص می دهم...ورزش می کنم...کتاب می خونم...با یه  کتونی و یه مانتو خنک و راحت ساعت ها پیاده روی می کنم...

به پوست و مو و تغذیه و اعصابم اهمیت می دهم...

و برنامه ی بعدی ام تنظیم ساعت خوابم هست...


 چون 30 سال دیگه،یعنی دقیقا به تعداد سال هایی که مثل برق و باد گذشت،من یه زن 60 ساله ام که وقتی به گذشته ام نگاه می کنم،دوست دارم از خودم و این 3 دهه ی زندگی ام راضی باشم... قطعا اون موقع،اون آدم ها و اون مشکلاتی که من از آغاز 30 سالگی کوچکشون کردم، به مراتب در نظرم بی ارزش تر و غیرقابل قبول ترند...

.

.

.

.

.

من قبل تر ها، بارها و بارها یوگا رفتم و نیمه کاره رها کردم.چون روح و جسمم هیچ پاسخی به این فعالیت من نمیداد...ولی الان...الان کاملا نیاز به یوگا و مدیتیشن رو در وجودم حس می کنم.


من از آغاز 30 سالگی سعی کردم که نداهای جسم و روحم رو بشنوم...الان دقیقا می دونم کی و چی باید بخورم...چقدر و چه ورزشی باید انجام بدهم و بطور کلی برای خودم چکار باید بکنم...


باور کنید که نتایج شگفت انگیزه...حتما امتحان کنید...کافی با خودتون دوست بشید.خودتون رو در صدر اهمیت ها و اولویت های زندگی بگذارید...اون وقته که وجودتون کاملا باهاتون دوست میشه و خیلی از مسایل قبل،به عالی ترین شکل حل میشه...

.

.

.

.

.

.

من مدت ها این جا ننوشتم...چرا؟ چون خیلی زیاد توسط دوست و آشنا قضاوت میشدم در مورد نوشته هام و حتی باید توضیح میدادم که منظورم چی بود...


مدت ها روی خودم کار کردم تا به اینجا برسم که به کسی ارتباطی نداره که من گاهی روزانه می نویسم و گاهی کلی و باز هم برام مهم نیست اگه کسی ناراحت بشه از اینکه من مشکلاتم رو (هر چند که با خود این شخص بوده ) این جا منعکس کردم.


این جا دفترچه ی مجازی منه و من با استقبال کامل از نظرات و انتقادات سازنده،هر چیزی رو که دوست داشته باشم می نویسم...این کمترین حق من در زندگی است که یه حریم امن در همین حد برای خودم داشته باشم . این اشتباه من بوده که اجازه دادم دیگران با خودخواهی ها و قضاوت ها و دخالت های بی موردشون، من رو از حریم امن ام دور کنند....

.

.

.

.

.

همه ی اینا رو نوشتم که بگم :


من می دونم که نقطه ضعف و اشتباه من در زندگی،سعی در راضی نگه داشتن همه به هر قیمتی بوده و من بعد از 30 سال به این اشتباهم پی بردم و بقول دبی فور اون رو در آغوش کشیدم و موهبت اش رو که همین نهال جدید هست،هدیه گرفتم....

.

.

.

.

.

.

.

و این اولین نوشته ی من در راه اندازی مجدد این خونه ی امن و کوچکه....پس:




سلامی دوباره عزیزانم....



نظرات 10 + ارسال نظر
سمیه.غ جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ق.ظ http://ghafe-ghorbat.blogsky.com/

تحسینت میکنم.

سپاس....

بیتا جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 05:43 ب.ظ

سلام نهال جون
نمی دونم منو یادت میاد یا نه ولی چندین ساله (از زمان وب قبلیت)که باهاتم.
تولد دوباره ات رو بهت تبریک میگم.
به امید روزهای پراز شادی و انرژی برای تو و همه خواننده هات
بیشتر بنویس

سلام عزیزم...

آره یادمه...

مرسی از مهرت...

خوشحالم که اینجایی...

شاد باشی و سلامت...

fifi جمعه 7 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ http://zanaane.blogsky.com

تولدت دوبارت مبارک

مرسی عزیزززززززززززززززززززززززززززززززززززززم
شاد باشی و سلامت...

بهار شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

نهال جان من چند سالی می شه که می خونمت اما بیشتر اوقات خاموش. یه مدت وبلاگ هم داشتم و چند تا کامنت هم برام نوشتی. دوست دارم که همیشه بنویسی، انرژی مثبتی که توی حرفات هست رو کاملا می گیرم و دلم می خواد بیشتر با هم دوست باشیم.
می شه بیشتر بنویسی؟

عزیزممممممممممممم
آره یادمه مهربون...
ممنون که هستی...
از این به بعد منظم و مرتب می نویسم

می بوسمت...شاد باشی

محدثه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 09:57 ق.ظ

علیک سلام عزیزم!

سلام به تو دختر شمال...:)

این چشم درشت خوشگل خوش سر زبون منو ببوس لطفا...
پست هاتو می خونم....

شاد باشی...

نفس شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ http://nafaspoor.blogfa.com

سلام مطلبت خیلی جالب بودبااینکه یه دختر۲۱ساله هستم مطالبت خیلی راهنماییم کرددقیقا گذشتت عین حال منه بیشترتانگران خودم باشم نگران دیگرانم ازم ناراحت نشن...خوشحال میشم بهم سربزنی

خیلی خیلی زمان مناسبی برای خود سازی هست الان ....شاد باشی...

زهرا شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ

:))

مهرسا مستقل شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ق.ظ http://roozhayebehtar.persianblog.ir

آخ جووووووووووون!!!
سلام نهال

سلام و بوس فراوان به تو... :***

zahra شنبه 8 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:47 ب.ظ

aali neveshti nahal jan,emruz be tore etefaghi webloget ro khundam,hese hubi behem dad...shad bashi va shad benevisi azizam

ممنون عزیزم

تو هم شاد باشی و پرانرژی..

Armin پنج‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ


خوشحالم که برگشتی و با نهال جدید
همیشه چک میکردم به بینم اومدی یا نه

سپاسگزارم.
شاد باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد