خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

اندر احوالات 31 سالگی....

31 سالگی با خودش یه احساس اعتماد به نفس و پختگی میاره....

انگار یه جورایی قدر و ارزش خودت رو بیش تر می دونی! 

خیلی با اطمینان و محکم،دستت رو می گذاری رو دهان کسی که می خواد بیش تر از حدش یا حتی ناروا راجع بهت نظر بده و و حرف بزنه و با اقتدار متوقفش می کنی....

حاضر نیستی هر چیزی یا هر کسی رو توی زندگی ات راه بدی....

اونقدر احساس بالندگی داری که با همه ی وجود از حریم زندگی و روح و جسمت محافظت کنی....

حس خوبیه....

حس اینکه اینقدر قدرت داری که هر چیزی رو که نمی خوای رها کنی و موقعیتت رو تغییر بدی....

شجاعی،تجربه داری،معتمد به نفسی و از همه مهم تر: خودت رو دوست داری.....



از حال این روزهای من اگر یپرسید:

1-نشستم تو خونه و با خودم فکر می کنم من این آشپزخونه ی بمب خورده و هال و پذیرایی رو که بیشتر شبیه صحنه ی بعد از جنگ هست رو چکار کنم.....!


2-دیشب عدس پلو درست کردم با هل و دارچین و زیره و زعفرون!! خوب شد!!


3-روزی دو نوبت تردمیل میزنم و از کرده ی خود دلشادم!! به شدت معتقدم که از خواستن تا توانستن، هیچ راهی نیست اگر مداومت داشته باشی....


4-از اینکه به خودم اهمیت می دم و به خودم احترام می گذارم از خودم ممنونم!


5-از اینکه به پوستم میرسم و به فیتنسم،از خودم متشکرم!!


6-به شدت معتقدم که زندگی یه شوخی باحال و با مزه است و اگه متقابلا تو هم باهاش شوخی نکنی باختی....


7-این روزها با آدم ها برابر با ارزش و اهمیتشون برخورد می کنم و همون قدر بهشون بها می دم.


8-زیاد کتاب می خونم و از خودم راضی ام....


9-فیلم زیاد می بینم.....


10-از گزینه ی شماره ی یک که بگذریم، یه نظمی این روزها در محیط زندگی و اطرافم جاری کردم که آرومم می کنه....


11-اراده ام خیلی قوی تر شده....


12-ساعات خوابم یک هفته ایست که بسیار بهبود پیدا کرده....صبح ها زود بیدار میشم هرچند هنوز نمی تونم از زمانم درست استفاده کنم....


13-بطرز خارق العاده ای مشکلات رو اتوماتیک دایورت می کنم به اسباب بازی شکسته های پسر آینده ام....


14-شرایط مالی تا حدی بهم فشار میاره....


15- بیست و چهار ساعته دلم بغل می خواد....


16-برای آرامشم و در واقع به وجود آوردن شرایط خوب در لحظه برای خودم،زیاد سخت نمی گیرم و هر کاری بهم لذت و آرامش بده انجام میدم و اصلا خودم رو در قید و بندهای فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی قرار نمی دم!!


17-زندگی رو دوست دارم....


18-دلم دوست های بیشتری می خواد و می خواهم سعی کنم مثل گذشته نباشم و از پیله ام در بیام(تا حد زیادی اومدم)


19-دارم شخصیت پسیو اگرسیو (PASSIVE AGRESSIVE) که داشتم (بر اثر جور زمانه) رو ترمیم می کنم....


20-باور کنید نمی دونم چرا ولی هر صبح که بیدار میشم،هی یه صدایی به انگلیسی(به خدا به انگلیسی) هی بهم می گه: DONT GIVE UP......DONT GIVE UP !!!!!!!!!! 




خوبه یا بازم بگم؟؟؟ :))))

یاد آوری ها....



یادمون باشه از شدت تنهایی، به گربه نگیم خانم باجی!!!!

من خودم رو عاشقانه و تمام کمال دوست دارم....

امروز با عزیزی صحبت می کردیم،به این نتیجه رسیدیم که هرگز هرگز هرگز نمیشه از دیگران انتظار تغییر داشت !


تنها راه تغییر اوضاع و انسان ها و شرایط اینه که خودمون تغییر کنیم و در صدرش و صد البته دوست داشتن خود، اولین و مهم ترین راه هست...


تو تا وقتی خودت رو عاشقانه و بی قید و شرط و با همه ی خصوصیات خوب و بدت دوست نداشته باشی و تمام قد و در هر شرایطی به خودت احترام نگذاری،محال ممکنه که دیگران حتی نزدیک ترین افراد زندگی ات ، بهت احترام بگذارند و حرمتت رو حفظ کنند یا اونجوری که انتظار میره باهات رفتار کنند....


.

.

برادر من 9 سال از من کوچک تره ولی در عمل و از خیلی لحاظ الگوی خیلی قدرقدرتی برا من هست...

بسیار بسیار بسیار به خودش و زندگی اش احترام می گذاره...حریم و چارچوب زندگی اش رو مشخص می کنه و خودش به قدری بهش پایبنده که دیگران حتی اگر ابتدا به ساکن باهاش مشکل داشته باشند،به مرور و لاجرم مجبور میشند که بهش احترام بگذارند و رعایت کنند!!


اگر تصمیم می گیره که هر روز مثلا از ساعت 12 تا 2 ورزش کنه، تحت هر شرایطی و با وجود هر برنامه ای که تو خونه و در محیط زندگی اش پیش اومده،ساعت 12 تا 2 رو میره باشگاه !!


بی اینکه هی به خاطر دل این و اون و به هر بهانه و علتی برنامه اش رو تعطیل کنه !! ممکنه مثلا مامان من بخواد تو این تایم بره خرید یا بانک و ازش بخواد که همراهیش کنه،ولی وقتی قاطعانه می ایسته و میگه این ساعت،ساعت ورزش منه و من نمی تونم بیام ولی در عوض اگه بخوای می تونم قبل یا بعدش همراهی ات کنم ، گیرم که مامان 4 مرتبه هم که غر بزنه و ناراضی باشه،کم کم میپذیره که این ساعت به برادره تعلق داره و نباید مزاحمش بشه...


مابقی مسایل زندگی اش از تفریح و درس و ....هم دقیقا همینه....


اینه که اطرافیانش هم کم کم و به مرور با این لایف استایلش آشنا میشند و چون می بینند که خودش برای شیوه ی زندگیش و شخصیتش ارزش و احترام قایله، بقیه هم خواه ناخواه همین ارزش و احترام رو براش قایل میشند...


به نظرم از نوع تغذیه و رژیم غذایی و ورزش گرفته تا مطالعه و نظم و رسیدگی به پوست و شرایط روحی و نوع رفتار و .....همه و همه بیانگری این هستند که شخص چقدر خودش رو دوست داره...



 مخاطبان ما انسانهای هوشمندی هستند....از تک تک رفتار و عملکرد و شرایط ما می تونند بفهمند که ما با خودمون چند چندیم!!! و دقیقا به همون نسبت و همون اندازه با ما رفتار می کنند...


و مهم تر اینکه واقعا هم ما موجودات ارزشمندی هستیم و لیاقت این زندگی رو داریم که فرصتش بهمون عطا شده...

طبیعت،کائنات....همه و همه ما رو دوست دارند...و گاهی مشکل فقط خود ماییم که خودمون رو دوست نداریم و با خودمون رفتار درستی نداریم...


و مدام گله می کنیم از بی احترامی و بد رفتاری اطرافیانمون و بی مهری هایی که باهامون میشه....


غافل از این که فقط کافیه که به موجودیت و ارزشمون پی ببریم و خودمون رو هر انچه که هستیم و بی قید و شرط دوست بداریم و عشق بورزیم ...اون وقت می بینیم که اطرافیانمون دچار چه تحول مثبتی در رفتارشون نسبت به ما میشند و یا نهایتا تمام کسانی که آزارمون دادند دمشون رو می گذارند رو کولشون و بی صدا از زندگی زیبا و دوست داشتنی ما خارج می شند........