مکالمه ی ۷-۶ دقیقه ای بین من و خواستگار سابق،در فروشگاه لوازم التحریر...
بعد از سلام علیک و تعارفات و احوالپرسی های روزمره(از طرف اون البته! وگرنه من می خواستم مطابق عادات سنواتی از اسم و رسم ِیه حیوون بیچاره استفاده کنم و مثل همون حیوونه سرم رو بندازم پایین در برم!!) و در پی این سوال ِ ساده و کلیشه ای من که :
من: خوب هستید؟
اون: نه!!! تو زندگی ام احساس خلا عاطفی می کنم! دلم شریک زندگی می خواد! نه از نوع کافی شاپی ها!!! دلم زندگی می خواد ! که یه نفر بهم بگه بابا!! که از در که میام تو بپره روم!! که به خانمم بگم: خانمممم! بیا این پدر صلواتی رو جمعش کن...
من:
اون: والبته یه خانمی می خوام دقیقا عین شما که هنوز این جمله ی من کامل نشده،خودم رو جمع کنه از در خونه بندازه بیرون!!!!!
من:
من:امیدوارم پیدا کنید
طرفتون رو!! ببخشید من عجله دارم.خدانگهدار
!
!!
سلام عزیزم خوبی گمت کرده بودم چه خوب که برام پیام گذاشتی در هر صورت خوشحالم که عجله نکردی عزیزم
برای آرامش منم دعا کن ...
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین
ببین چه خلاقیتی داشته بنده خدا ......
حیف نبود اینو ردش کردی . کلی میخندیدی از دستش روحت شاد میشد .
چقدر قشنگ تجسم کرده بودی . واقعا اگر کسی اینطور آدمو بفهمه نعمت بزرگیه که بین خودمون باشه ولی من تونستم پیداش کنم . ایشالا تو هم میتونی . پس به کمتر از این رضایت نده و کوتاه نیا . مطمئنم پیداشم میکنی .
راستی ببخشید که برای پست قبلی هم توی این پست کامنت میزارم . چون توی ریدر میخونم و اینجا هم پیدا کردن پست قبلی یه کم سخت بود و وقت منم محدود .......
مطالب جالبی اگر دوست داری برات مطالب جالب دارم