خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

کاملا روزمره...



*یه لیوان چایی که پر از زعفرون بود از دستم افتاد و ریخت روی موکت اتاقم که صورتیه!! با شامپو فرش و لکه بر موکت افتادم به جونش که در نهایت نتیجه اش این شد که انگار بچه های یه مهد کودک رو آوردن اونجا برای ج.ی.ش کردن!!!! کلا خیلی منظره ی دل پذیری به وجود اومده الان!! وعلاقه مندی من رو به خونه ی مادری هزاران برابر کرده اصلا!!!!!!!!!!!کسی راه حلی سراغ داره؟؟لطفا!!




*من به شدت این روزها مضطربم و استرس دارم! گاهی همین جوری بی خودی! لیوان فوق الذکر هم که حاوی مقادیر بسیار زیادی زعفران ناب مشهد بود +چای سبز که هر روزه می نوشیم و برای کاهش استرس و بالا بردن سروتونین مغزمان آماده کرده بودیم به خاطر همین اضطراب و تشویش از دستمان واژگون شد!! نمی دونم برم تو کار گل گاو زبون و اینا نتیجه داره یا مستقیم برم روانپزشک؟؟؟ نظر شما چیه؟؟





*می گم اینا احیانا تصور نمی کنند که هر چی عکس و فیلم و اینا بود فرستاده شد رفت!!! دیگه نمی دونم چرا دست از سر مسنجر و یاهو چت بر نمی دارند!!! کاش خدا مثل اس ام اس،مسنجر رو هم آزاد می کرد!! یا لااقل فلانی(!!) پاشو از رو سیم ِ یاهو! بر می داشت!!!





*زنگ زدم برای کلاس رقص،(نیستش که الان وضع مالی ام توپه! محض همون!!)بعدش دختره می گه دو جلسه ی نیم ساعته در هفته ، ۶ ماه،۳۰۰ تومان!!! هرچی فکر می کنم نیم ساعت نهایتا به در آوردن مانتو و یه نگاه تو آینه کردن تموم میشه!! نه واقعا فکر کنید! از ۸ صبح تا ۱۱ شب همه ی ساعت هاش پر بود هر روز!! نفری ۳۰۰(تازه فقط ایرانی!!! چون عربی و سالسا و تانگو گرون تر بود). اونوقت می گفت من خودم رقصم مخلوطیییییییییییییییییییی(اینو کشیدم تا متوجه بشید  کاملا که چه طوری می گفت) از ایرانی،عربی،اسپانیش،سالسا و تکنو هست عزیزم!! منم فقط به یه: آهان! اکتفا کردم!!


بعد دختره بالای سرش زده: آموزش صدا!!!!! فکر کن...منظورش اینه که صدا از پشت تلفن و صدا تو صحبت کردن معمولی و اینا....واقعا دلم می خواست برم بیرون کیلو کیلو گِل بگیرم به سرم!!! حالا جدا از این که آدم ماتش می بره از این که این ملت چطوری پول در میارند، و این که واقعا ایران به خاطر بی سر و صاحابیه اقتصاد ،هر کی بخواد و بلد باشه می تونه پول دار ترین بشه،کلا انگار به شخصیتم هم یه جوری توهین شده بود!! بعد دختره با این همه ادا اصول،داشت برا دوستش تعریف می کرد می گفت میرم خونه ی یه آقای دکتر که به دختراش رقص یاد بدم،اینا یه جوری تو خونه لباس پوشیده بودن و آرایش کرده بودن که انگار دارند میرن عروسی! هر صبح آرایشگرشون میاد موهاشون رو درست می کنه!! بعد چنان آهی کشید که جیگرم تا ته سوخت!! و خوب بسیار جالب بود که در کنار یه عده ای که جونشون رو گذاشتن کف دستشون و این روزها از پا نمیشینند،یه عده ی دیگه رو هم این مدلی داریم که کلا انگار محدوده ی زندگی اونا یه منطقه ی آزاده تو ایران!!!

ته تهش این شد که وقتی رفتم خونه،همه ی لوح های تقدیرم رو تو اتاقم برعکس(!) کردم و یه دهن کجی هم به انبوه کتاب ها م کردم و لحاف و کشیدم رو سرم و خوابیدم!!!



نه واقعا فکر کنید! از ۸ صبح تا ۱۱ شب همه ی ساعت هاش پر بود هر روز!! نفری ۳۰۰(تازه فقط ایرانی!!! چون عربی و سالسا و تانگو گرون تر بود).





* دیدم تو لیست وبلاگ نویسان برتر،اسم زیتون و گیس طلا هم بود!!! زیتون رو که فکر کنم اگه شرکت می کرد،تا پاش رو میگذاشت تو سالن ،امام زمان هر چی سرباز ِ گمنام!! داشت میریخت رو سرش!! گیس طلا هم که معرف حضورتون هست که همیشه در صف اول!!  واقعا تله خنده دار تر از این وجود نداشت به نظر اینا؟؟









*خدایا ، کائنات،سپاس،سپاس،سپاس به خاطر همه ی خیر ، برکت، آرامش و عشق، محبت،موفقیت و سلامتی که هر لحظه  و همیشه به زندگیم سرازیر میشه....

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

بعدا نوشت:



حالا که خوب نگاه می کنم می بینم عجب پست سطحی و لوسی واقعا!!! اگه همین جوری پیش برم، احتمالا میشم مثل اونایی که وبلاگ زدن برای این که فقط از صبح تا شب توش بنویسن:



سلام دوست جونیام!! خوفین!!



دیشب با آقایی عسیسم رفتیم بیرون بعدش سوار اتوبوس شدیم و هی تو اتوبوس آقایی گلم منو بغل میکرد  بعدش رفتیم حسن جیگرکی آقایی ناسم(نازم)  ۱سیخ جیگر خرید و من پولشو دادم! آخه آقایی عسیسم یادش رفته بود کیف پولیشو بیاره!!!!!! آقایی عسیسم،خروسک من! خرسک من! عااااااااچقتم!!!        




بعدش که رفتیم بیرون من چون روسریم رفته بود عقب آقایی ناسم،جیگلم!!! کشید تو گوش من!




آخییییییییییییییی!! چقدر الان دلم برای آقاییم و اون دستاش که زد تو سرم تنگولیده!!!!!






بعدش دیگه چون آقایی ناسم،کیف پولشو یادش(!!) رفته بود بیاره و منم که پولی رو که صبح بابام داده بود برم کتاب بخرم دادم جیگر که با آقایی عسیسم خوردیم که نوش جونش باشه،دیگه پول نداشتیم،پیاده رفتیم خونه و آقایی قند عسلم هم هی تو راه بوس بوسیم می کرد



آخیییییییییییییی....ناسیییییییییی.

.

.

.

.

.

.

.

.

.



نظرات 15 + ارسال نظر
بیتا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:32 ق.ظ

اون بعدا نوشتت منوکشتونده

خودم رو هم همین طور!!! :)

آریانا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ق.ظ

به سلامتی راند اول با موفقیت به اتمام رسید.راند دوم هم هوین ژوریییییییییییییییی ادامه بده ..
چقدر گرون می گرفته دخمله این جا دو ماه سی تومان می گیره تقریباْ جلسه ای سه چهار تومن پول طرف از پارو بالا می ره اگر همین جور ادامه بده...

آره این جا چون مردم هر بلایی سرشون بیاد حال ندارند که صداشون در بیاد،کلا یه جورایی شبیه سرگردنه شده!!!
تازه تو اصفهان شما سی دی آموزشی رقص ایرانی روحی ساوجی گیر میاد ولی این جا نهههههههههههههههههههههه

بهار یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ق.ظ

والا نمیدونم چه برداشتی میشه کرد از اینکه از بین اون همه کامنت فقط از من جواب داده نشده، نه اینکه مثل بچه ها برام مهم باشه عزیزم. فقط احساس کردم دوست نداری از من نظر بخونی و جواب بدی. به هر حال نهال خانوم من که همیشه میخونمت و خوشحال میشدم باهات بیشتر آشنا شم. اگه دوست نداری عزیزم خب بگو برات کامنت نذارم، رودربایستی که نداریم خانومی...

الهیییییییییی قربونت برم ...
به جون غزل کامنتت رو تایید کردم و جواب دادم ! تو نفر سومی که داره اینو بهم میگه!!
بلاگ اسکای قبلا هم این کارا رو میکرد!
الان باز چک میکنم...

بازم بازم بازم شرمنده من!!

[ بدون نام ] یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ

سلام بنظر من رو بقیه فرشم چای زعفرون بریز که کلا رنگ فرش یکی بشه بوس

واقعا فکر خوبیه و نبوغ داره توش موج میزنه...:))

مرکوری یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:58 ق.ظ http://shinymercury.blogsky.com/

خیلیم خوبه. چش نداری خوشبختی دیگرانو ببینی دیگه!
راستش من برای کاهش اضطراب و دلشوره و همچنین کاهش اشتها فلوکستین میخورم. به من خیلی میسازه. هم خوابم رو کم کرده و صبحها راحتتر از خواب پا میشم و هم کلا اون احساس دل رخشوره و اینا رو به کل از بین برده. البته من نسخه پزشک نداشتم و بعضی جاها بدون نسخه بهم ندادنش ولی بعضی جاها راحت میفروشنش. من فلوکستین ۲۰ گرفتم و روزی یه دونه میخورم. راجع بهش زیاد تحقیق کردم و آدمای زیادی رو میشناسم که به مدت طولانی دارن میخورنش برای کسی هم فعلا مشکلی پیش نیومده! ولی تو هم اگه خواستی بخوری راجع بهش تحقیق کن حتما.

آخه بدبختی این جاست که اینا بعدش همونایی هستند که قالب وبلاگشون رو سیاه میکنند با یه عالم قلب تیر خورده و پاره پوره که داره از در و دیوار میباره و تا سال ها عزاداری میکنند!!

آره فلوکستین واقعا عالیه! زولوفت و سرترالین هم از همین دسته هستند و کمی بهترند

آقای رگبار یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.ragbarha.blogfa.com

شاید فکر م یکنن که تو صندوقچه هم هنوز چیزی مونده !!
من یه وقتا فکر می کنم که واقعا هرچی پوله تو جیب زن جماعته و زرنگ اونایی هستن که مشتریشون شماهایین . بدین برین کلاس رقص و غیره .
البته خب که تفریح لازمه

اتفاقا من جایی که میبینم شعورم این جوری زیر سوال میره،مثل لوازم آرایشی ها،آرایشگاه ها و ...،محاله زیر بار برم کلا قیدشو میزنم و عذاب یه عمر خود خوری رو به خودم نمیخرم!

maahoor یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ب.ظ

سلام،

این راجع به پست قبل هست: من اصلا روحم به بزرگی‌ روح شما نیست ولی‌ چیزی که میبینم و بهم ثابت شده این هست که: اگه کسی‌ چیزی را آسون به دست بیاره آسون هم از دست میده... منظورم همون خوانوده هستند که غزل را به فرزندی قبول کردند... من نمیتونم فکر کنم کسائی که این طرف دنیا (خارج از ایران) زندگی میکنند حساب کتاب تو کارشون نباشه. چون زندگی اینجا این را بهت یاد میده

دوم کاش میشد خودت هم یک جوری با غزل میرفتی، یعنی‌ اون خانواده اگه عشق غزل باشند و تو بخواهی شاید بتونند به شما هم کمک کنند که بری

شاید حرفام مثل حرفای شما بوی انسانیت نده و کمی‌ زمخت باشه، ولی‌ شما هیچ وقت به این سن دیگه نمیرسی و من وقتی‌ میشنوم که خیلی‌ در این مورد زحمت کشیدی و مایه گذاشتی دلم میخواد بگم امیدوارم ۱۰ سال دیگه هم همین احساس را داشته باشین...


سلام

تو به من لطف داری ماهور جان...

آنچه مسلمه اینا می خوان مالک مطلق غزل باشند و این عملا غیر ممکنه....

منم هیچ توقعی ندارم جز خوشبختیه مطلق غزل...

از خودم تو این جریان با کمال میل و داوطلبانه میگذرم به خاطر غزل!

تو خیلی خیلی خیلی همیشه با مهر به من نگاه میکنی...اینو حس میکنم.
مرسی

هیما یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ب.ظ http://www.hima77.blogfa.com

نهال مهارت خاصی داری تو سبک وبلاگ نویسیه شوشویی عسسییسم جیگملت


کلی خندیدم دختررررر

اگه ماهم جای درس خوندن و اینجوری کارکردن رفته بودیم مربی رقص کردی لری چیزی شده بودیم الان تریلیووونر بودیم

واقعا!!! یه قر کمر اینا صد تای مدرک ماست و یه بشکنشون ۱۰ برابر همه تجربه های کاری انگار!!!!!

خادم یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام خسته نباشید
نهال جان اینها قسمتی از زوایای پنهانی است که با چشمان تیز بین نیز دیده نمیشوند و امید که روزی برسد که عدالت بمعنای واقعی در جامعه حاکم و ...
در خصوص استفاده از گل گاوزبان که قبل از حضور روانپزشکان و ...نتیجه ای خوب داشت لیکن حال حاضر را که همه از مواد شیمیای استفاده میکنند نمیدانم اثردارد یا خیرو.
ولی بدون شوخی استفاده از ان قطعا موثر خواهد بود.امید که خدا شفا دهد.
در مورد ...........نیز اگر ممکن است امر بفرمائید تا ............

سلام
این جامعه اقتصاد به شدت بیماری داره...

امشب گل گاوزبان خوردم! کمی بهترم انگار!!

لطف شما تازگی نداره برامون...یه دنیا سپاس...

پانتی یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:29 ب.ظ http://pantijoon.persianblog.ir/

سلام نهال جون!‌خوبی عزیزم!‌مرسی از اینکهبه وبم اومدی و ممنون از لطفت.
میگم اون لک زعفرونو ببین با وایتکس نمیتونی از بین ببری؟! نترس! وایتکس، رنگ فرشو خراب نمیکنه(البته اگه فرشت ماشینیه). معمولا من تموم لکه های فرشو با وایتکس کن فیکونش میکنم!!! تا حالا که خوب عمل کرده، ولی در مورد لکه زعفرون روی فرش تجربه ای نداشتم. حالا تو امتحان کن ببین جواب میده
منم نمیدونم چه اصراریه که همچنان سرعت اینترنت افتضاحه! مسخره اس واقعا
300 تومن واسه کلاس رقص؟!!!!! خاک بر سر ما که رفتیم درس خوندیمممممم(البته بلانسبت شما) ولی خدایی خیلی طاقچه بالا گذاشته هااااا. من 2 سال پیش رفتم رقص عربی(مقدماتیش البته)، 2 ماهه 20 تومن
خوب میبوسمت عزیزم و شاد و سلامت باشی همیشه

سلام مادر خانمی...

رو موکته ها پانتی جان! میشه واقعا؟؟؟

بابا دور اونو باید طلا گرفت من پارسال تابستون یه جای دیگه میرفتم جلسه ای ۵ تومان ایرانی...

دختره یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:47 ب.ظ http://likepoison.blogfa.com

یعنی من عاشق قسمت آخر پستت شدمخیلی خوب بود.

خودم هم ایضا!!

دناتا یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:05 ب.ظ http://donata.persianblog.ir/

بوسسسسس

۴۰تیکه! یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:19 ب.ظ

حیفم اومد به خاطر این تیکه آخر تشویقت نکنم! عاااااااااااااااااااااااالییییییییییییی بود عسیسم!

مرسی مرسی صدای تشویقت از کانادا رسید!!!
میگم میشه وبلاگت رو آدرسشو عوض کنی؟؟ بیچاره شدیم با این فیل تر شکن ها!!

مرجان دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:05 ق.ظ http://kavir-semnan.com

سوووووووووووووتتتتتتتتت دست جیغ واسه اون قسمت آخرش
خیلیییییییییییی با حال بود

پ.ن ۴۰ تیکه کانادا نیست ها

مررررررررررررررررررررررررررررررسی! این یکی صداش از خود تورنتو اومد به جان خودم!!! :)))

خانم یاپ چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ق.ظ

فک کن من یهو اومدم توو وبلاگت‌!!!
بعد کلی حال کردم بعد ۱سال باز یه جا نهال رو پیدا کردم !
حالا اینارو بی خیال !!

یهووووووووووو اولین مطلبی اومد جلوی چشمم بخوووونم همین بعد نوشت بٌلد شده ت بود !!
هی چشام ۴تا شد !
هی چشام ۸تا شد!‌
هرچی میرفتم جلوتر چشام بیشتر میشد :))

هی با خودم فک میکردم چه بلایی سر این نهال نازنین اوومد :))

بعد که رفتم بالا دیدم شوخی بود در هر حد خداااا :))

اینقد از کار خودت و خودم خنده م گرفت که نمیدونی ! :))

خوش اومدی عزیزم....:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد