خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

یک سبد اندیشه...

افتضاح ترین صحنه ای که از یک ملت در عصر شکوفایی و فرهنگ می تونی ببینی،ترافیک های سنگین به خاطر توزیع شربت و نذری وسط خیابونه و ماشین هایی که می ایستند برای یه لیوان شربت، و مریض ِ در حال مرگی که پشت اون ترافیک ،توی آمبولانس گیر می کنه تا کسایی که یه عمر انواع اطعمه و اشربه رو خوردند و آشامیدند،سر صبری ترمز کنند و توقف، به خاطر یه پرس غذا یا یه لیوان شربت...  

 

افتضاح تر از اون،لیوان های خالی و اکثرا لِه شده ی یکبار مصرف و ظرف های یکبار مصرف نذری ِ بعضا نیم خورده ی کف خیابونه ، و رفتگرانی که تازه کارشون بعد از نیمه شب یا خروسخون صبح توی اوج سرما،درست وقتیشروع میشه که کسانی که از صبح نذری حوردند و شکم ها برآمده از انواع غذاهاست، در گرم ترین جای ممکن،در خواب عمیقند...  

 

 

من به فلسفه و اعتقادات ِ خاص ِ این موضوع هیچ کاری ندارم...چون از نظر من اعتقادات  و عقاید و آیین هر کسی،تا وقتی به دیگر افراد آسیبی وارد نکنه محترم و قابل احترامه... 

 

پس من از همین جا اعلام می کنم :به همه ی عقاید و باورهای دینی و مذهبی احترام می گذارم و همه رو محترم می دانم. 

 

 

تنها حرف من اینه که: 

 

 

{ آیا وقت اون نرسیده که کمی،فقط کمی در اعمال و عملکردهای کلیشه ای و تقلیدوار مون تجدید نظر کنیم و مثمر ثمر تر عمل کنیم؟؟ من میگم: شما به نذر و نذری اعتقاد داری و به یه علتی-هر علتی-یه نذر داری و مثلا نیت کردی که در ایام محرم اون رو ادا کنی...درست؟ این خیلی هم عالیه...  

خب قطعا شما یه برآورد هزینه داری...مثلا برآورد هزینه ی شما برای پختن چلو-خورش قیمه و پخش کردنش بین فامیل و دوست و در و همسایه و احتمالا چهار تا عابری که همیشه ی خدا این غذا رو خوردند و شکم سیرند و براشون تازگی نداره،۵۰۰هزار تومانه (که قطعا بیشتر از اینه). 

فکر نمی کنید که این ۵۰۰ هزارتومان نذر رو میشه مفید تر و منطقی تر ادا کرد؟ 

 

میشه به یه خانواده ی آبرو دار که قراره دخترشون ازدواج کنه،کمک کرد...دست کم یه اجاق گاز ِ ایرانی که میشه خرید...می دونید کارمای ِ نیک ِ این کار،هر بار که غذایی روی این گاز پخته بشه و اجاق خانواده ای گرم بشه،چقدر به شما بر میگرده؟!  

کودکان سرطانی...افراد ِ بیمار،بی سرپرست...فقط کافیه یه سر به سایت بنیاد کودک و موسسه ی محک بزنید...ببینید که شما با اون پول چه کارهای ارزشمندی که می تونید انجام بدید... 

 

دوستان ،می دونید هزینه ی یه بار شیمی درمانی،غالبا بالاتر از یک میلیونه؟؟ که البته بستگی به نوع داروهای مصرفی داره... 

 

می دونید با ۵۰۰ هزار تومان میشه خرج ثبت نام مدرسه و یک سال پوشاک ِ یه کودک بی سرپرست رو تامین کنید؟؟  

 

اصلا نه...شما نذر دارید،و چون این عادت  و رسم در وجود شما نهادینه شده،دوست دارید که غذا بپزید و تقسیم کنید...و جز این به دلتون نمیشینه(عادت قصه ی تکراره و تکرار! )...می دونید لذت این که اون غذاها رو تقسیم کنید و بگذارید توی ماشین و ببرید به مناطق فقیر نشین شهر و اونجا پخش کنید،چقدر زیاده...  

 

یا این که اون غذا رو بردارید و ببرید تو آسایشگاه ِ بچه های معلول ذهنی و جسمی...

 

آخه عزیزان من! خاله و عمه و عمو و دایی و همسایه ی اینوری و اون وری و ... و از این دست افراد،که همیشه خوردند و داشتند و دیدند!!  

 

باور کنید که اگه کسی حین خوردنش یاد نیت شما و دعای خیر و انرژی مثت باشه!!! تقریبا محاله!! اون لحظه همه در حال کارشناسی کردنِ  نوع زعفران و شیرینی ِ شله زرد و گوشت ِ خورش و نوع برنج هستند تا نذر و نیت شما... 

 

باور کنید دیدن برق چشمای یه بچه ی  گرسنه  یا محتاج به محبت،که از دست های شما حتی اگر شده،یه ظرف غذا می گیره،صد شرف داره به بی اعتنایی ِ کسانی که احتمالا یخچالشون از نذری پر شده تو این چند روز و فقط در حال داوری اند که غذای کی بهتر بود و کی بدتر!! 

 

و البته دیگه در آخرین حالت،من خانواده های معتقدی رو هم دیدم که خیلی محدود،با خلوص نیست،مثلا یک یا دو قابلمه ی خیلی محدود ،یه غذای خاص رو درست می کنند و بین یه عده ی خیلی محدود که باهاشون همدل هستند پخش می کنند بدون ریخت و پاش و شو آف !!!!!! } 

 

 

 

در هر حال رفقا،تغییر چیزی نیست که یک شبه صورت بگیره و ناگهانی...تغییر و تکامل تدریجی و پیوسته است...  

تکامل هیچگاه انتهایی نداره...مرزی نداره...اندیشه هم لایتناهی است...فقط کافیه ما در هر کاری کمی اندیشه کنیم...فکر کنیم...باور کنید که تغییر از تک تک ما شروع میشه...از خود من که این موقع صبح هنوز نخوابیدم و اینجام که اینا رو بنویسم و هنوز اونقدر رفتارها و عملکردهای کورکورانه دارم که فردا روز، اگر اصلاحشون نکنم، اگر اندیشه نکنم و تفکر، فرزند من که ثمره ی عصر ِ تمدن و پیشرفت و شتابه، به حق اولین معترض من خواهد شد...  

 

 

 

به هر حال،و برای دیگر بار،از همین جا میگم که من به عقاید و اعتقادات هرکسی احترام می گذارم ولو خودم بهش پایبند نباشم...فقط حرف من اینه که کمی بیشتر،اندیشه کنیم...فکر کنیم و مسایل رو بر پایه ی اندیشه و تعقل و تفکر تجزیه و تحلیل کنیم...  

 

همین رفقا !

 

 

 

۱-موسسه ی محک(موسسه ی کودکان سرطانی)  ---> {لینک

 

۲-بنیاد کودک(کودکان بی سرپرست با ذکر تمامی مشخصات ِ کودک یا نوجوان ِ مددجو) --> {لینک }

 

 

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
mahnaz_ جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:16 ب.ظ

نهال برام دعا کن
احتیاج شدیدی به دعا دارم

حتما...حتما...
یه عالمه هم انرژی مثبت برای می فرستم...

امیدورارم همه چیز در زندگی ات، به عالی ترین شکل به نفع و صلاح تو پیش بره...


می بوسمت عزیزم...

[ بدون نام ] جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:13 ب.ظ

Kheyli ba in post et Hal kardam... Hafe dele manam bood... Aman az in show off ha

می دونم که خیلی ها اینطوری فکر می کنند...منتها کاش اندیشه و تفکر در تمامیت جامعه نهادینه بشه...

خوشحالم از این که خواننده های اینچنینی دارم

شاد باشی

kiana جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:38 ب.ظ

rastesh nahal jan benazaram kheyli tool mikeshe ta beshe in farhango avaz kard,masalan man ba 100ta dalil natonestam be mamanam begabolanam ke be jaye sofre nazry polesho bedim be kodakane bisarparast,akharesham goft to mikhay sedaye emam hoseyno az khone man bebory!!

وای کیانا
همینطوری دارم تصور می کنم وقتی مامان بهت گفتن تو میخوای صدای امام حسین رو از خونه ی من ببری...من غششششش کردم...یعنی می فهمم چه حالی داری...یعنی چه حالی شدی وقتی اینو بهت گفتن... :)

اشکال نداره...تو سهم خودت رو ادا کردی دیگه دوستم...درسته؟؟


می بوسمت خیلییییی زیاد

ساتین جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ب.ظ

مثل همیشه منطقی و صمیمانه بود نهالم

من خودمم با پدر و مادرم هنوز همین مشکل رو دارم
اما نباید نا امید شد

ساتین جانم
در هر حال ماها که نمی تونیم توقع داشته باشیم که دو تا آدم که یه سن و سالی ازشون گذشته،سریع تغییر کنند و از نو شکل بگیرند...میدونی که ایران کشور عادت و سنت و مصرف و تکرار(اندیشه ها و تفکرات سابق) هست...

منتها تو همین وبلاگستان رو بخون....مساله ی مورد نظر من همین نسل جوان هست...دقت کردی تو خیابون و برای این مراسم هم اکثرا جوون ها ماشین های شیک و پیک و مدل بالا می ایستند؟
به قول سهراب: مذهب شوخی ِ....(بقیه اش رو حتما خودت میدونی دیگه)
تو این سایت بنیاد کودک نگاه کن...بچه های محصلی که اکثرا معدل های خیلی بالا و استعداد زیادی دارند ولی سرپرست ندارند و گاهی لنگ و معطل یه شهریه ی معمولی و ۲ دست لباس هستند...
فکر کن اگه تمام پول این نذری ها و انرژی کسانی که نذر دارند صرف این بچه ها میشد،چه تغییر بزرگی به وجود می آمد...

می بوسمت خیلی خیلی زیاد ساتین عزیزم
شاد شاد شاد باشی

احمدی جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:29 ب.ظ

نهال من عاشق نوشته ها و تجزیه تحلیل هات هستم.واقعا لذت میبرم وقتی میبینم یه دختر هموطنم به این حد از درک و فهم و شعور فکری رسیده و بدون ترس و واهمه،تابو شکنی میکنه و بلند میشه و حرفش رو که معلومه پشتوانه ی فکری عمیقی داره،شجاعانه و با صدای رسا میزنه.

من تحسینت میکنم و همیشه در مورد تو دعا می کنم مردی که سر راهت قرار میگیره،ارزش وجودی تو رو دقیقا همون طوری که هست بفهمه و خودش هم متقابلا همین گونه باشه.

منم ازت می خوام بیشتر بنویسی.مثل قبل.
درود بر تو دختر پر انرژی و فهمیده و استوار و شجاع شیرازی

درود بر شما

من خجالت می کشم وقتی که اینطوری میگید...امیدوارم که واقعا یه روزی شایسته ی این توصیف شما بشم...

یخ ِ عادت و تکرار در فرهنگ و جامعه ی ما،هنوز خیلی مونده تا کاملا آب بشه تا ما هم در جریان روان و سیال پیشرفت و تمدن دنیا قرار بگیریم...

باز هم سپاس از مهرتون...

شاد شاد شاد باشید...

سارا جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ب.ظ

می دونی امسال وقتی من داشتم تو آشپزخونه مامانم تو مراسمش حمالی میکردم،خانم روضه داشت می گفت الان همه چیز این خونه به وسیله نفس امام زمان متبرک و تمیز شده!!! فک کن..............................

:)))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))

چی بگم آخه...
من حرف نزنم اینجا بهتره...مابقی اش باشه برا اونایی که باور می کنند... :)

شاد باشی

محدثه شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:23 ق.ظ

واقعا گل گفتی.این حرفهات رو باید با آب طلا نوشت.کاش یه ذره چشمامونو باز می کردیم و قشنگتر میدیدیم و کارهای قشنگتر می کردیم.
خدا هم اونجوری راضیتره

می دونی محدثه جانم،توی قران بارها و بارها میگه: «تفکر کنید»...
این یعنی استفاده از اندیشه و صرفا دنباله رو سنت ها نبودند...نه این که با چشم بسته یه عمر یه راه هایی رو بریم که شاید حالا بنا بر اقتضای یه دوره ای بدعت گذاشته شده و الان دیگه متناسب با این دوره نیست...

شاد باشی محدثه ی عزیزم...گل دختر قشنگ ات رو هم از جانب من ببوس...

دوست شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام
بسیار بجا و ضروری بود.
موفق باشید

سلام

ممنونم از الطاف همیشگی تون...
شاد باشید و سلامت...

شیلا شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:44 ب.ظ http://godscourtyard.blogfa.com

نهال جان
ماها مشکلمون نسل قدیم تر هست یعنی من سر نذری دادن قربانی کردن و کلا مسایل مربوط به دین با مادرم آبمون تو یه جوب نمیره مجبورم برای اینکه ناراحتش نکنم کنار بکشم چون تا حرف بزنی تمام اعتقاداتت زیر سوال میره یه پا میشی کافر بالفطره. اما یه مرضی وقتی همه گیر بشه به این راحتی ها نمیشه ریشه کن کرد پارسال یه متنی در این مورد نوشتم یه عده اعتراض کردن آره اونها گرسنه و نیازمندن تو حالیت نیست و همش وضع پایین شهر و فقر رو برای من تشریح کرد. در حالیکه صحنه هایی که من دیدم مربوط به فرمانیه و تجریش و قیطریه و عباس آباد بود و هیچ کدوم از این مناطق فقیر نشین نیستن و قدم به قدم نذری میدادن و صفی که من دیدم متشکل از فقرا نبود اما...

دقیقا شیلا جان باهات موافقم...

می دونی جدا از نسل قدیمی تر،از اونجایی که ما ملت مصرف کننده ای هستیم حتی در زمینه ی اندیشه،نمی تونیم «تغییر» رو بپذیریم!!
چون نمی خواهیم برای فکر کردن هزینه کنیم!! همون راه رو ادامه میدیم و ادامه...چون برامون راحت تره...
با این توصیف جبهه گیری ای که در برابر تو شده طبیعیه...


دیگه طرف فکر نمی کنه آخه با پخش کردن شله زرد و قیمه و حلیم و قورمه سیزی بین دوستان و فامیلی که یه عمر خوردند،چه سود و منفعت دینی ای میبره ضمن این که آخه این چه کارش به امام حسین؟؟؟

میبوسمت عزیزم ...شاد شاد شاد باشی...رومینای منو هم ببوس...

لیلیوم یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ب.ظ http://bestnew.persianblog.ir

منم با این موضوع موافقم و تاحدی تونستم نظر مامانم و اطرافیانم راجع به نوع نذر عوض کنم حالا مامانم هر موقع میخواد نذر کنه برای بچه های محک نذر میکنه نه سفره و شله زرد و این جور چیزها


چه جالب اسم وبلاگ شما هم خوشبختی یه .

این عالیه....واقعا بچه های سرطانی جزو مستحق ترین ها برای کمک هستند...چه مادی و چه معنوی...

حالا می خوای روش های متقاعد کردن رو بگو تا بقیه ی بچه ها هم بتونن استفاده کنند :)))))))))

می بوسمت عزیزم
شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد