خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

خوشبختی

زندگی را با همه ی زیبایی اش در آغوش می کشم...

من الان از دست یکی و جسارت ها و بیشعوری هاش ناراحتم ! خب؟

یعنی واقعا دلم می خواست الان جلوم بود،بعد تا می خورد هر چی از دهنم در میومد بهش می گفتم و میشستم می روفتم میذاشتمش کنار...


اما الان چند حالت داره:


من آدم بی چاک و دهنی نیستم ! حتی در بدترین شرایط!  درسته که قدرتی دارم که با حرف منطقی و محکم طرف رو آب کنم بره زیر زمین، ولی مساله اینجاست که این طرف اگه شعور داشت که من الان از دستش اینهمه حرص نمی خوردم !!


پس اون گزینه ی شستن و روفتن و اینا منتفیه مگر اینکه شرایطی به وجود بیاد که قاطعانه باهاش صحبت کنم!!


الان هم شرایطی به وجود اومده که حتی بهش فکر هم که می کنم،احساس می کنم همه ی وجودم خشمگین و طوفانی میشه! انگار یه چیزی تو  کل وجودم می جوشه و فوران می کنه...مثل سرب داغ یا مواد مذاب!!


این یعنی اینکه من دارم خودم رو شکنجه می کنم نه اون رو!!!


و خوب اینهمه بیماری ها و امراض مهم ترینش همین نوع احساس و تنشه...



چه باید کرد؟


خیلی دلم می خواد فردا صبح بهش زنگ بزنم و بهش بگم که حق این رفتار و برخورد رو نداره و حتی اگه به قول خودش شوخیه،اگه اینقدر شوخی هاش سخیفه،بهتره که دیگه شوخی نکنه با من!!! و خیلی چیزای دیگه...


راه بعدی اینه که همین الان دلم به حال بیشعوریش بسوزه یه چند ثانیه و بعد رها کنم...هم اونو رها کنم و هم خودم رو ...

یعنی ارزشش رو در کل زندگی ام یکبار برای همیشه به صفر برسونم ! تا دیگه هر کاری هم که کرد برام بی اهمیت باشه !!


راه سوم اینه زنگ بزنم به یه نفر سومی و بهش بگم که از قول من بهش بگه که دهنش رو ببنده لطفا !! که البته به نظرم این کار گند رو هم زدن و بیشتر پخش کردنشه !!


راه آخر هم اینه که الان،این شب امتحانی، در حالی که یکهفته است خودم هم مریضم،اینقدر حرص بخورم تا قیامت و اینقدر این بار خشم رو با خودم جابجا کنم که تک تک سلول های تنم رو مسموم و کثیف و متلاشی کنم !!!






-به نظرم بین راه اول و دوم باید یکی رو انتخاب کنم !

حالا جالب اینه که با اینکه می دونه از دستش ناراحتم،ازم برای هفته ی بعد یه کاری خواسته!!

یعنی ببینین این آدم ها اگه ذره ای شعور داشتن که تا حالا یه ذره خودشون رو تغییر داده بودند حداقل!!

و من هم به خاطر مسایل آشنایی و خانوادگی و اینا مجبورم تا حدی کمکش کنم !

نه با خاطر خودش!! بلکه به خاطر  بقیه !!

یعنی تف تو این زندگی و جامعه ی سنتی و قبیله ای ایران که تحت هیچ شرایطی نمی تونی آزاد و رها و فارغ زندگی کنی!!

همه اش باید از صد جا به اینو اون وصل باشی و جورشون رو بکشی !! و سنگینی شون تو تمام زندگی ات بیفته!!


بعد هی میریم گلوی خودمون رو پاره می کنیم که آره چرا جهان سوم ی باشیم؟؟؟؟

خودمون اینکاره ایم آخه عزیز من ....

تا ابد این قید و بندها به همه جامون آویزونه !!!

والا !

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

در هر حال من باید خودم رو از این خشم و بغض رها کنم...وگرنه نهال نیستم !!

برم یه شمعی،عودی چیزی روشن کنم یه کم انرژی مثبت بپراکنم!! بشینم سر درسم!!

.

.

.

همینه دیگه ! آدم از موجودات دو پا قطع امید می کنه بعد میره دخیل میبنده به عود و شمع و پارافین !! :) فقط برا یه لحظه آرامش...تسکین !

.

.

.

شاد  باشید




نظرات 4 + ارسال نظر
فلفل خانم پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:22 ق.ظ http://fellfooli.persianblog.ir

راه سوم که خوب نیست.به نظر من اول بهش زنگ بزن و خیلی آروم بهش بگو از چه چیزهایی و چه کارهایی که کرده ناراحتی و سنگاتو باهاش وا بکن.اگه دیدی بیشعوره و حالیش نمیشه اون موقع دلت به حالش بسوزه و به اندازه همون شعورش ازش انتظار داشته باش.

yalda پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:02 ب.ظ

نهال عزیزم،احساس می‌کنم چقدر خسته ایی.به نظرم یه خورده به خودت استراحت روحی‌ بده،با این چند پست اخیرت می‌شه فهمید روحیتو باید تقویت کنی‌،بیشتر به فکر خودت باش،کاش بتونی‌ بیشتر وقت صرف خودت کنی‌،از این جور آدمها که گفتی‌ خیلی‌ ziyaadan،به نظرم بهترین کار اول نشوندن سر جاشونه بعدشم بهش فکر نکردن،که خوب راه حال دوم همیشه برای من خیلی‌ سخته بسکی رو هرچیزی اینقدر فکر می‌کنم خودمو عذاب میدم،امیدوارم که هرچی‌ زودتر این انرژیهای منفی‌ از دوروبرت دور شه و بجاش بهترینها جایگزین،

پاینده بشی

ملودی پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ http://melody-writes.persianblog.ir/

نهال جون من که گاهی اوقات همچین قاطی میکنم دلم میخواد برم طرفو رسما به قتل برسونم

آزاده پنج‌شنبه 2 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ

سلام نهال جون
اینقدر خودت اذیت نکنو خشمت رو در خودت نگه ندار عزیزم اینطوری بیشتر اذیت میشی
من جدیدا یه روشی رو برای خودم کشف کردم که امیدورام به درد تو هم بخوره
تو ذهنم اون مشکل یا آدم مشکل دار میذارم توی یه جعبه درشو می بندم و میندازم ته یه اقیانوس عمیق
بعد انگار از فکرم خارج میشه بعد چند روز یه راه حل خوبی برای برخورد باهاش پیدا میکنم بدون اینکه خیلی خودم رو اذیت کنم مثل اینه که در آرامش کامل یه مشکلی رو حل کنی
احتیاجی نیست که اصلا دنبال راهی بگردی یا نفرسومی پیدا کنی شرایط خودش به اون سمت پیش میره که تو حرفتو در کمال آرامش بزنی و عصبانیتت فروکش کنه فقط باید سعی کنی بهش فکر نکنی اصلا یه موضوع دیگه پیدا کن و بهش فکر کن
اول یه کمی سخته ولی جواب میده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد